Honey.ChEng
پسندها
4,149

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صبح بخیر


    به عزیزی گفتم : صبح به خیر ... در پاسخم گفت:عاقبتت بخیر به وجد آمدم از پاسخش... چه دعایی...! من برای او خیری خواستم به کوتاهی یک صبح و او خیری برای من خواست به بلندای یک سرنوشت... " عاقبتتون بخير "

    #
    گل و سنگ
    گل در حالی که گلبرگ هایش را به سمت پایین سنگی که ریشه هایش در زیر آن قرار گرفته بودند حرکت می داد گفت:تو خیلی سخت و محکمی، باران باید تو را نرم می ساخت اما تو همچنان سخت و محکم این جا ایستاده ای و در حالی که مواد معدنی و کلسیم زیادی ذخیره داری جلوی راه آب رودخانه را گرفته ای تا به ما نرسد؟
    سنگ جوابی نداد.
    شب فرا رسید و گل به آرامی در خواب فرو رفت اما سنگ همچنان بیدار بود پس چنین پاسخ داد:
    من اینجا ایستاده ام چرا که ریشه های تو مرا از آن تو ساخته اند.من اینجا ایستاده ام چرا که برای زمین احساس من مهم نیست مهم آن است که من سبب شوم تا ساقه ی تو در مقابل باد و باران خم نگردد.
    همه چیز در تغییر است اما من این جا ایستاده ام چرا که محبت، فاصله ی بسیار ناچیز بین پاهای تو و پوسته نمکین من است.تو تنها زمانی آن را احساس خواهی کرد که دست تقدیر ما را از هم جدا کند.
    صبح از راه رسید و گل از خواب برخاست و به سنگ گفت:
    خواب دیدم که برایم آواز می خوانی، احمقانه است.این طور نیست؟!
    دیگه از فضاهای مجازی دیگه دل بریدم .. اینجا بهتر از بقیه جاهاست .. :D
    کمیاب بشم یعنی ؟ :D
    اگه شروع بشه برای چندماهی شبا میتونم یه سر بزنم .. ولی من اینجا رو ول بکن نیستم :D
    سلامتی .. خبر خاصی که نیست .. چندروز دیگه پروژم شروع میشه اگه خدابخواد .


    یه قایق شکسته بودم توی رودخونه شناور
    یه مسافر غریبه که نداره یار و یاور

    ضربه های موج وحشی روی قلب چوبی من
    نتونست حتی یه ذره کم کنه از خوبی من

    تا یه روز صدای پاتو روی قامتم شنیدم
    اون روز واسه اولین بار مزه ی عشقو چشیدم

    مخمل دستای گرمت مرهم دردای من شد
    صدای پاک و زلالت همدم شبهای من شد

    میون مسیر رفتن تو وجودم خونه کردی
    وقتی رسیدی به مقصد رفتن و بهونه کردی

    بعد رفتنت عزیزم دل من شکست و جون داد
    زندگی بد جوری عشقو به چشای من نشون داد


    قصه غروب و دریا

    من غروبی زرد و خستم كه ز تو خاليه دستم
    عاشقم پاييزی از درد، دل به امواج تو بستم
    تو يه عمره تب عشق و در نگاه من می بيني
    ولی با صخره و ساحل باز به گفتگو می شينی

    خورشيد طلايی من تو دلت همش می ميره
    تن سرد آبی تو من و از خودم می گيره
    كاش رو خاكستر قلبم تو يه روزی پا بذاری
    اين تن سوخته از عشق و با خودش تنها نذاري

    من می خوام قصه ی عشق و توی گوش تو بخونم
    توی اعماق وجودت غرق بشم پيشت بمونم
    تو به ژرفای زمينی من تو قلب آسمونم
    ولی من فاصله ها رو می شكنم از دل و جونم

    دل تو آبيه اما دل من رنگ خزونه
    لحظه ی به تو رسيدن خط آخر جنونه
    كاش رو خاكستر قلبم تو يه روزی پا بذاری
    اين تن سوخته از عشق و با خودش تنها نذاری

    دل تو آبيه اما دل من رنگ خزونه
    لحظه ی به تو رسيدن خط آخر جنونه

    بیتا ریاحی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا