چشم هایم را بسته ام
پلک های کودکانه ام را گشوده ام
و با ذهن اب و افتاب
پی تو می گردم.
کفش هایم را کنار گداشته ام
و با پاهای برهنه
به سویت پر گشوده ام .
از اهالی اسمان سراغت را گرفته ام
نزدیک های صبح
فرشته باران
در گوشم گفت
هرجا که من هستم
تو نیستی
این روزها می خواهم خودم را جایی جا بگذارم
تا
شاید
تو را بیابم