mahnaz_ah
پسندها
9

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گــوش کــن
    وزش ظلمت را می شنوی ؟
    من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
    من به نومیدی خود معتادم
    گـــوش کــن
    وزش ظلمت را می شنوی ؟
    در شب اکنون چیزی می گذرد
    ماه سرخست و مشوش
    و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
    ابرها، همچون انبوه عزاداران
    لحظهء باریدن را گوئی منتظرند
    لحظـه ای …
    و پـس از آن، هیــچ.
    باشه من که هر چی میگم شما نقضش میکنی کلا دیه سکوت میکنم فکر میکنم خیلی بهتر باشه
    شما خانم باحیا مودب بانزاکت دوست داشتنی وفادار با مرام و.........
    خلاصه به چی مسلطی منو کشتی؟؟؟؟؟؟؟؟خخخخخخخخخخخ
    اصن یه کاری کن با تمام شدت منو تو نامه محکوم کن حالا خواستی فحش هم بده اینو بلدی خخخخخخخخخ
    مگه من بات شوخی دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هاااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
    The Ptofile set is off........بوقققققققققققققق بوووووووووووووووووووووووووووق
    الووووووووووووووو لووووو الو مه مه مه ننننننننننننننناااااااااااااااااززززززززززز مهناز بووووووووووووووووووووووووووووووووق
    اون برا رئیس قرارگاه و محیط پادگان بود که بهش مسلط نبودی
    حالا باس یه نامه وصف حال من بنویسی باشه؟؟؟؟؟؟؟؟
    اصن ن بات قهرم خخخخخخخخخ
    باید برام نامه بنویسی تا بات آشتی کنم.
    اونکه رفت ملت ما کلا الاف هستن
    امروز داشتم با ماوقم تو سطح شهر دور میزدیم یه صحنه هایی دیدم که کفرم در اومد همه لبریز از احساسات فانتزی کلا دیوانه بازاری بود.خخخخخ
    بلدی نمیخواد کلا چه نامه ای شما مینویسی؟؟؟؟/
    سلام خوب نیستم پاشایی پرید خخخخخخخ
    ملت نمدونی برا مرتضی پاشایی چه میکنن
    نامه نوشتم شما که افتخار ندادین :razz:
    من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست،

    کنج هر دیوارش دوستاهیم بنشینند ارام،

    گل بگویندو همه گل شنوند،

    شرط وارد شدن شستو شوی دلهاست،

    شرط آن یک دل بیرنگ ریاست،

    بر درش برگ گلی میکوب روی ان برگ مینویسم:

    ^ای یار خانه ما اینجاس^

    تا که سهراب نپرسد خانه دوست کجاست؟
    چمدانم را بسته ام برای سفر....

    بارسفرم یک قلب شکسته ؛مشتی احساس له شده .....

    می روم ؛ می روم به سفری طولانی

    سفری به شهر تنهایی .......
    پاییز!فصل خوب من!

    فصل دلتنگیهاودلشوره هایم!

    فصل خاطرات به یاد ماندنی ام!

    فصل زردم!خوبترین فصل دلم!

    آنقدربامن وسرگذشتم ست شده ای وآنقدر به هم می آییم

    که در دنیای آدمهای هزار رنگ نمیخواهم رنگ عوض کنم...!!!

    فصل رنگهای قشنگ!

    بامن باش...بگذارنیمکت تنهایی من پرشودازبرگهای قشنگی که خوب میدانند

    جاده پاییزی زندگی ام چه مسیرپردردی راطی کرده است...!!!
    دشمنت شرمنده باشه اشکالی نداره باز هم باید خودم دست به قلم بشم.
    اینقدر نامه نوشتم که اگه یکجایش کنم میشه رمان
    اداری نیس که وصف حاله خودم بلدم ولی حس نوشتن ندارم.ببین فقط باید یه مقدار رنگ و لعابش رو زیاد کرد.میتونی؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا