اینجا خالی از سکنه است........
جایی هست ک وقتی خیلی از دست ادما و روزگار میگیره....... میرم
ی جایه خیلی دور.......دور.........دور توی وسط کوه ها........ جایی ک اصلا ادمیزاد وجود نداره
تنها میرم....... و ساعت ها توی این خرابه ها قدم میزنم.......!!
با خودم میگم....... اینجا هم روزی ادم هایی زندگی میکردن..... روزی ادمای خوبی بودند........و نیز ادمای بد
بعضی ها بعضی دیگر رو ناراحت کردن.........و بهشون بدی کردن........ و بعضی ها هم ناراحت شدن ......
اما الان کجان؟؟؟
کجان همه اونها....... الان این همه ادم زیر این همه خاک و خرابه ها دفن شدن...... شهری که ی روزی با غرور توش قدم میذاشتن...... الان اینشکلی شده
این روزگار هم میگذره........ میگذره مهدی جان........ روزی همه ما هم مثل این ادما خاک میشیم.....!!
ببخش همه اون ادما رو.........و واگذارشون کن ب خدا........
و خنده تلخی ک ارومم میکنه!!