hadi1525
پسندها
8,442

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلااام باباجونیم.خوبی؟
    من خوبم فقط یکمی خستم.
    صب کار بودم بعدش رفتم باشگاه بعدشم یکم کارر داشتم خسته شدم همین یه ساعت پیش اومدم.
    تو خوبی؟
    مررسی باباجونیم.:smile:
    سلام هادی جان
    لطف کردید
    خدا رفتگان شمارو رحمت کنه✿
    آقا خندم نمیاد چجوری بخندم شاد شیییییی؟؟..:confused:
    ولی فقط چون دوستمی بیا اینم خنده ...:w15:
    سلاااااااااااااااااام
    خوب نیستم سرماخوردم ببببببببببببببببببببببببببد
    تو چطوری؟؟بهتری؟؟

    سلام و درود بر هادی بزرگ.....
    چطوریایی مهندس؟؟.... چه خبرا؟؟..:w42:

    ما آمدیم نبودید ,رفتیم... :razz:
    ما نیز باید برویم... سخت مواظب خودت باش فرزندم...:w02:

    شبت مهتابییییییییییییی....;);)

    باباییییییییییییی...:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
    نبابا من از ساعت 2 اومدم... نمیخواستم باشم که حتما بهت میگفتم... ما این حرفارو با هم نداریم داریم؟؟؟...:smile:
    چششششششششم... رفتم..;)
    به دل نگیر داداش... اون که تو رو نمیشناسه... تو خوبی... تو خاله پسر کوچولوی خودمی...:w24:
    چرا داغ میکنی خب.. ای بابا...:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
    برو به سلامت... من باید یه برنامه ی خوب برا درس خوندنم بریزم.. آخه خیر سرم.. معلم خصوصی هم هستمو تدریسم میکنم... که این پاک برناممو به هم ریخته...:confused:
    برام دعا کن...
    منم برا سلامتیو خوشی آرزو دارم خاله پسسسسسسسسر....:thumbsup2:
    مواظب خودت باش...
    مرسی که اومدی .. خوش گذشت:w27::w27:
    شبت گل باروووووووووووون...:gol::gol::gol::gol::gol:
    این دفه رو بخشیدمت....:cool:
    ویییییییییییی.... من مامانم طرفدارمه ..بهلهههههههههههههههههههه...:w12:
    من فقط از ژستش خوشم میاد .. همین... ولی تو یقینا امتحان کردی...نهههههههههههه... خالهههههههه بیا ببین این داره منو اذیت میکنه..:w04:
    مرسیییییییییییییییی از این همه روحیه...
    چششششششششششم دعا هم میکنم... بیا تو با دعا خوب نمیشی باید دخیل ببندیمت... دیدی سهل انگاری کردی نیومدی... بعد تصادف کردی... بدو بیا... فردا اینجایی هاااااا:biggrin::biggrin:
    بدو پسسسسسسسسسسسسر...
    :biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
    اوخ اوخ اوخ خوندیش... وایییییییی...:(
    آره همین بود... ولی منظوری نداشت به دل نگیر مهندس...:smile:
    ما که سخت مدیونه محبتایه شومایییییییییییییم خاله پسر...;)
    نه ممکنه اذیت بشیو اسلام به خطر بیفته... نه نه...:cool:
    اوه اوه چه بازاریابیه خوبیم داری... نه داداش... همینجوریش هر روز خونمون زنگخوره خواستگار داره... والا:redface:
    به دیگه ما اینیم... اینم یه نعمتیه که شامل حال شوما شده...:D
    بیشین بینیم با.... فقط هارتو پورت میکنی... همین..:biggrin:
    نه من؟؟... نههههههههههههه.. من نمیترسم... مامان نیا تووو....:cry:
    جون بجونت کنن معتادی... نخیر نمیریم... بشین خونه...:mad:
    چاکرییییییییییم...;)
    هیچی بابا داشتم ابراز تاسف میکردم که من هیچی نخوندم چند روزه رفتم تو خلصه ... از این حرفا و ابراز استرس...
    یهو یکی اومد گفت ببخشید که این حرفو میزنم ولی من بخاطر کارم باید بیام نت... ولی هر موقع اومدم دیدم شوما اینجایی... خب بشین درس بخون...
    واااااااااااااااااای له شدم...
    ولی طفلک قصذش خیر بود...
    سرم مو داره کرور کرور... حیف نامحرمی... وگرنه برا اثباته حرفام یه عکس برات میزاشتم... والا:razz:
    برو برو این بساتتو یه جای دیگه پهن کن.... اینا رو من کارساز نیست... برو برادر من برو...:biggrin:
    شوما شیکر میخوری...:mad:.... همینم خوبه... این ینی به یادته... :D.. از بس که آجیم مهربونه.. قربونش برم..:heart:
    نه بخدا به پیر به پیغمبر ما نخواستیم...:biggrin:
    تو سر به سر من میزاری خب... :razz:
    آخییییییییییییییی... عیب نداره یه روز خودم میبرمت هادی کوچولو... گریه نکن... برات از اون شکلات زنجفیلیاشم میخرم...خوبه؟؟:D... ببین من چقد مهربونم..
    روشن کردم ... نمیخواد .. خوبه من یه کار ازت خواستم...( دفت کردی این جمله ی تمام ماماناس...:biggrin:)
    آخ اخ اخ الان تو پروف کنکوری داشتم پست میذاشتم... پاک آبروم رفت... آب شدم...دیگه تو اون پیج آبرو ندارم...:confused::confused:
    اوخ اوخ اوخ اوخ.... چی بگم... هاااااا چی بگم بخدا در برابر این همه اعتمادبنفس نابود شدم.. کچل شدم...:confused::confused:
    نه نگووووووووووووووووو... من نمیگم... آجیم میاد میزنتت هااااااا.... اون مثه من کوتا نمیادا... حالا از من گفتن..
    بابا ما بگیم اکبر جوجه نمیخوایم زیرشم امضا کنیم ول میکنی؟؟؟...:biggrin::biggrin:
    درست صحبت کن... به من میگن محبوبه اژدر....:w43:
    ..... چقد جیغ جیغویی... آروم سرم رفت... خاله نیست رفته حرم... بیا روشن کن دیگه... بدو پسر خوب... بدو...:biggrin:
    من منظوره عاشق یه نفر شدن بود... افتاد... نه عاشق بستنی و نوشیدنی... وییییییییی:confused:
    میگم نگو باز میگه... دهنمو باز نکن هادی کوچولو...:neutral:
    واقعیته.... پرتقالی لطفا با یه پرس بره...:w12:
    چه کنیم ما اصولن با جنس مذکر همینطور برخورد میکنیم... والا:smoke:
    آخ قربونه دستت بیا این برق اتاقمو روشن کن... حوصله ندارم پاشم.. اتاق تاریک شده...:whistle:
    خوب بحثو عوض میکنی.... بلدیااااااااااااااااا... منم گوشام مخملی... باشه..:D
    خوبه خودت میفهمی جلو جلو.... آخره چرا حرفی میزنی که بعدش اینو بگی ..هاااا:biggrin:
    اون که صد البته... شکی درش نیست.... خداوند موجودی زیباتر از دختر خلق نکرده... آره ... اینجوریاست...:redface:
    من با کییی؟؟... با شوما؟؟

    هادی ... واستادی؟؟؟
    کلید گفتی تموم... عاشق گربه ی همسایه... جک میگیااااااا...:biggrin:
    دست طلا... ;)... تو چی عاشق شدی؟؟؟
    بابا ششششششششرمندمون نکن دیگههههه... شوما A ما a ... کوچیکتیییییییم...:redface:
    اینم یه نعمتیه... ما دخملا که گاهی کم میاریم... باید باییییید گریه کنیم تا رو به راه بشیم...
    اوووووووووووووف خدایاااااااااااا... چی بگم ... دهنمو با این جمله ی آخرت بستی...:biggrin::biggrin:
    اون که درش شکی نیست... ولی نه جدی میگم... در حال حاضر عاشق نیستم... اون مال دوران جحالتمون بود...به قول خودت: خخخخخخخخخخخ
    کوتا بیا... کوتا بیا مهندس...:biggrin:
    تاج سریییییییییییییییی....
    خب خداروشکر... یه سوالی شوما پسرا دلتون نمیگیره؟؟... همیشه شادین؟؟...
    اوه اوه اوه... باز شروع شد... جعبه ی نوشابه دمه دستته نهههههههههههه؟؟؟...والا.... :biggrin::biggrin::biggrin:
    خب خداروشکر...ایشالا که بهترم بشی....:smile:
    ای بابا عاشقی چی بوده.... ما رو چه به این حرفا... والا..
    دلم گرفته بود .. از دیشب همینطور بودم... اما خوب نشد...( حس دیشبم یادته).. اما حالا خوبم... اروم شدم...:smile:
    چه خبره چه زود جو میگیرت...کوتاهه بیا بابا...:biggrin:
    چاکریییییییم...
    شوما چه خبرا؟؟...
    سلام گل پسر... مرسی خوبم... شوما چطوری خاله پسر؟؟... رو به راهی؟؟
    چاکریییییییییییییییم... قابل نداره...
    مرسییییییییی... اول که اومدم نابود بودم... یه کم تو باشگاه گشتم... یه گریه کردم... اما الان خوبم... به قول یکی از بچه ها وقتی ابریه دلت تا گریه نکنی خوب نمیشی... راس میگفت...:smile:
    سلامو کوفت سلامو بلا ....
    اثلا قلت ؟؟....آفرین ...پیشرفت کردی :D
    هادی التماس دعا داریم فقط ....:(
    ﻛﺎﺝ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﻧﺮﻣﯽ / ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﻡ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ
    ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻫﻢ ﺭﻭﺯﯼ/ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
    ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﮕﻮﺵ ﺑﺎﺩ ﺭﺳﯿﺪ /ﺑﺎﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ، ﻣﻼﯾﻢ ﺷﺪ
    ﮐﺎﺝ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﻢ / ﮐﻢ ﮐﻤﮏ ﭘﺎ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﺷﺪ
    ﻣﯿﻮﻩ ﯼ ﮐﺎﺝ ﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺖ/ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﯾﺸﻪ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﺁﺳﺎﻥ
    ﺍﺑﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻌﺪ /ﺩﻩ ﻣﺎ ﻧﺎﻡ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﺎﺟﺴﺘﺎﻥ



    دو کاج
    در کنار خطوط سیم پیام
    خارج از ده، دو کاج، روییدند
    ... سالیان دراز، رهگذران
    آن دو را چون دو دوست، میدیدند
    یکی از روز های سرد پاییزی
    زیر رگبار و تازیانه ی باد
    یکی از کاج ها به خود لرزید
    خم شد و روی دیگری افتاد
    گفت ای آشنا ببخش مرا
    خوب درحال من تامل کن
    ریشه هایم زخاک بیرون است
    چند روزی مرا تحمل کن
    کاج همسایه گفت با تندی
    مردم آزار، از تو بیزارم
    دور شو، دست از سرم بردار
    من کجا طاقت تورا دارم؟
    بینوا راسپس تکانی داد
    یار بی رحم و بی مروت او
    سیمها پاره گشت و کاج افتاد
    برزمین نقش بست قامت او
    مرکز ارتباط، دید آن روز
    انتقال پیام، ممکن نیست
    گشت عازم، گروه پی جویی
    تا ببیند که عیب کار از چیست
    سیمبانان پس از مرمت سیم
    راه تکرار بر خطر بستند
    یعنی آن کاج سنگدل را نیز
    با تبر، تکه تکه، بشکستند
    محمد جواد محبت
    از فارسی چهارم دبستان
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا