ببین آخرم جواب یه سوالم را ندادی چند سال از من بزرگتری؟؟؟؟ اینو که میتونی بگی خب بگو دیگه منو به مرز جنون رساندی

حیف که هم سن نیستیم و الی الن باید حضور منو تو یکی از اتاقهای منزلتان برا گفتمان و تبادل و عقاید زندگیت دنبال میکردی

منو چقدر میشناسی؟به نظرت معیار من برا انتخاب یه همسر ایده آل چی میتونه باشه؟عکسم را که داری؟خب هر جا رفتی و دختر دم بخت موجود بود البته با شرایط من مدیونی معرفی نکنی چون اون دنیا باید جواب پس بدهی

ببین هیچ وقت نمیتونی منو فراموش کنی این عواطف و احساس زنانه است.پس اینقدر خودتو اسیر زندگیت ندان تمرکز داشته باش اعتماد به نفست را ببر بالا برا زندگیت تصمیم بگیر اینقدر حرف مایوس کننده نزن که بدم میاد.اصن فکر کن من داداش خودتم دارم راهنماییت کنم به دور از هرگونه احساسی تصمیم درست را بگیر
من نمیدونم امسال ازت شیرینی عروسیت را میخوام تازه مدیونی منو دعوتم نکنی چون من اصن نمیتونم بیام تو مجلست چون میترسم باز دوباره تحت تاثیر احساسات قرار بگیری آقا داماد را بیخیال بشی
