mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اگه خیانت نکردم، فکر نکن نمیتونستم اتفاقا خیلی‌ها دوروبرم بودن
    اگه خوب بودم، فکر نکن خوبی از خودت بود خوبی تو ذاتم بود
    اگه بردمت بالا، فکر نکن چیزی بودی خواستم هم قدم شی
    اگه تک پر بودم، فکر نکن پریدن بلد نبودم فقط خواستم با تو بپرم
    اگه دلمو فقط به تو دادم، فکر نکن تو خیلی عالی بودی دلم راضی نمیشد
    اگه واسه دیدنت لحظه شماری میکردم، فکر نکن که خیلی شاخ بودی به دلم که تنگ بود احترام میذاشتم
    شک نکن! آینده‌ای خواهم ساخت که گذشته ام جلویش زانو بزند
    قرار نیست من هم دیگری را بسوزانم!
    برعکس کسی را که وارد زندگیم میشود آنقدر خوشبخت میکنم که به هر روزی که جای او نیستی بر خودت لعنت بفرستی...
    باور نکن تنهایی ات را

    من در تو پنهانم تو در من

    از من به من نزدیکتر تو

    ازتو به تو نزدیکتر من

    باور نکن تنهایی ات را.........

    تا یک دل و یک درد داریم

    تا در عبور از کوچه عشق

    بر دوش هم سر می گذاریم

    دل تاب تنهایی ندارد

    باور نکن تنهایی ات را

    هر جای این دنیا که باشی

    من با توام تنهای تنها

    من با توام هر جا که هستی

    حتی اگر باهم نباشیم

    حتی اگر یک لحظه، یک روز

    باهم در این عالم نباشیم
    براي تو مي نويسم که در تنها با صداي دلنشين و کلامت اشنايم

    و با چشمان و چهره اش بيگانه..

    فقط اين را مي دانم که نور اميد را در دلم کاشتي و تنهايي‌ام را شريك شدي

    اي کاش حضورت تنها در خيال و رويا نبود...

    اي کاش هميشه با من بودي

    برای تویی که تمام تنهاییم پراز یادتوست

    براي تو مي‌نويسم برای تویی که احساسم از آنِ وجود توست

    برای تویی که هرلحظه دوریت برایم مثل یک قرن است

    برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه من است

    برای تویی که عشقت معنای بودنم است

    برای تویی که غم هایت معنای سوختنم است

    آري براي تو مي‌نويسم دوستت دارم بهترينم
    يک شبي مجنون نمازش را شکست
    بي وضو در کوچه ليلا نشست

    عشق آن شب مست مستش کرده بود
    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده اي زد بر لب درگاه او
    پر زليلا شد دل پر آه او

    گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
    بر صليب عشق دارم کرده اي

    جام ليلا را به دستم داده اي
    وندر اين بازي شکستم داده اي

    نشتر عشقش به جانم مي زني
    دردم از ليلاست آنم مي زني

    خسته ام زين عشق، دل خونم مکن
    من که مجنونم تو مجنونم مکن

    مرد اين بازيچه ديگر نيستم
    اين تو و ليلاي تو ... من نيستم

    گفت: اي ديوانه ليلايت منم
    در رگ پيدا و پنهانت منم

    سال ها با جور ليلا ساختي
    من کنارت بودم و نشناختي

    عشق ليلا در دلت انداختم
    صد قمار عشق يک جا باختم

    کردمت آوارهء صحرا نشد
    گفتم عاقل مي شوي اما نشد

    سوختم در حسرت يک يا ربت
    غير ليلا برنيامد از لبت

    روز و شب او را صدا کردي ولي
    ديدم امشب با مني گفتم بلي

    مطمئن بودم به من سرميزني
    در حريم خانه ام در ميزني

    حال اين ليلا که خوارت کرده بود
    درس عشقش بيقرارت کرده بود

    مرد راهش باش تا شاهت کنم
    صد چو ليلا کشته در راهت کنم
    غمگین تر از آنم که بنویسم ؛
    و تنهاتر از آن که کسی نوشته هایم را بخواند، دیگر چه رسد به نانوشته ها .. !!
    پس نه می نویسم، نه می خوانم و نه می می مانم ...

    مهر سکوت بر لبانم می زنم تا نه صدایم کسی را بیازارد و نه حتی بودنم ... !!

    برای همیشه خداحافظ
    کاش می دانستی چقدر تو را دوست دارم....

    کاش می دانستی که تمام زندگی منی و بدون تو این زندگی برایم زیبا نیست...

    کاش می دانستی شب و روز ، لحظه به لحظه به یاد تو هستم

    ، با یاد تو زندگی می کنم و به عشق تو نفس می کشم عزیزم...

    کاش می دانستی چقدر برای من عزیزی ...

    اگر می دانستی هیچگاه خنجر سرد در این دل عاشقم فرو نمی کردی!

    اگر می دانستی هیچگاه طاقت دیدن اشکهای مرا نداشتی عزیزم!

    کاش می دانستی که تو تمام هستی منی و این دنیا را بدون تو نمی خواهم!

    عزیزم باور کن که دوستت دارم ، بیشتر از آنچه که تصور می کنی !

    باور کن این قلب عاشقم تنها به عشق تو می تپد و تنها یک نام

    و آن هم نام مقدس تو در آن حک شده است



    زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم

    نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

    زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني تو بود.

    زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

    زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود.

    زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.

    زيباترين هديه عمرم محبت تو بود.

    زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود.

    زيباترين اعترافم عشق تو بود...








    Click here to view the original image of 670x670px.
    من با نفس‌های تو
    بیدار می‌شوم ...
    از صدف درآمدی دیروز
    و حالا بر کف دست من
    پرواز را دل دل می‌کنی!
    گفتم؟
    پیش از تو
    هیچ مرواریدی پروانه نشد ...
    دلم تنگ است....
    دلم برای خنده های بی دلیل
    برای شادمانی های بی سبب
    برای بی ریا بودن
    برای کودکی
    برای کودکانه زیستن
    دلم برای روزهای خوش زندگی تنگ شده است
    دستم را بگیر
    و به من بگو
    چگونه در گرگ و میش این روزگار پر بالا و پایین همیشه خاکستری هنوز میتوانم بخندم؟
    عاشقانه هایی که برایت مینویسم

    مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!

    یخ میکنند و باید دور ریخت!

    فنجانت را بده دوباره پر کنم . . . . . .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا