ن
"نور"
- عضویت
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
شب خوش
بای
یارو خسیسه داشت آدرس خونشون رو به دوستش می‌داد:
بعد … میای از در ورودی آپارتمان، داخل میشی میری سمت آسانسور … دکمه طبقه نهم آسانسور رو با آرنج میزنی …. وقتی اومدی بالا از آسانسور که بیای بیرون، سمت چپ خونه منه …. با آرنج در میزنی و منم در رو باز میکنم ….
دوستش میگه: به نظر آسون میاد ، ولی چرا باید با آرنج در بزنم؟
یارو خسیسه میگه: چی؟؟!! یعنی دست خالی اومدی دیدنم؟؟؟!!
خواهش میکنم اینجا بیمارستانیست که بیماراش با اجازه و بی اجازه مرخص میتونن بشن
شبت بخیر
طاعاتت قبول
روزت بازم مبارک و هیچوقت غم نبینی درغه ولی با غمت کنار بیای
بدرود
درپناه خدا
اِ... نیومده دارین میرین؟
بودین حالا یه چایی شربتی چیزی ...
داستانت ایرانی نیست
لااقل میتونم بگم زندگی مردم نیست
اما داستانهای من تو زندگی مردم
داستانی که گفتم برگرفته از دو زندگی که در اطرافم گذشته بود گفتم از داستانهای خارجی و غیر عادی خوشم نمیاد
مثلا چیک دختره بره واسه یه پسر دختره دیگه حلقه بگیرن
خب دنده هیچ دختر ایرانی اینو نمیپذیره
البته ما اپن مایندها منظورمون نیست
آهان! اونا رو میگی؟
اوکی... شما شروع کنید من برم یه چایی دم بذارم و بیام!
بسم الله ناز پری کیه؟!؟!؟
بگیرش زشته نصف شبی کجا میره
ضرب المثل طنزی است
خدا تو رو بکشه بخت منو بگشه
داستان این ضرب المثل ساخته خودمه
ملت الان داستان ساختگیمو مینویسن ازش یه رمان میسازن بعد یکی فیلمشو میسازه
منم دست روی دست
ملت خب به فکر دزدی عادت دارن
نمیتونن خودشون فک کنن دوتا جمله بنویسن
بله... تازه تازه از شاخه بچینید میل کنید! بفرمایید.... تعارف نکنیدا!
خانم نشسته تو خونه اینا میان خونشون
هردو همدیگه رو میبینن همو میشناسن شکه میشن اما باز به روی هم نمیارن تا کسی متوجه نشه
صحبتاشونو که میخان بکنن هیچکدوم نمیگن اونزمان همو دوست داشتن و یکم بال و پر میخاد بدم به داستان که الان حسش نیست ولی خب باهم ازدواج میکنن
و این داستان داستان یه ضرب المثل بود اگه تونستی ضرب المثلشو بگی جایزه داری
...
خواهش میکنم، خوش اومدین... پروف خودتونه!
د واستا
شاهنامه آخرش خوشه
گوش کن تا قصه کنم بپری وسط میپره از ذهنم
دست به سینه دکمه رفرشو بزن
خلاصه دختره هم هرچی خواستگار میاد هی میگه اون کچل اون موهاش فر اون نوک جورابش کج بود اون چاق بو اون لاغر
با هیشکی ازدواج نمیکنه
میگذره تا همون پسره بچه هاش بزرگ میشن
یه دختر داشته با یه پسر
دندانپزشک هم بوده زنش سر زایمان بچه سوم میمیره
خلاصه خواهرای مرده میگردن دنبال زن واسش میگردنو میگردن تا میان سراغ این دختره
وایسا داستان ادامه داره
بزار قصه کنم
دختره شک میشه ولی مثل همیشه محکم و با خنده میگه وای به سلامتی چه خوب نمیدونی چقدر خوشحال شدم
حسابی میزنه باز تو حال پسره
عجب دختر نامردی بوده ها
دختره که خیلی مغرور بوده ولی از عمق وجودش پسره رو دوست داشته بعد از یکسال یه تلفن میزنه به پسره که نیستی چه حال چه خبر؟
پسره فک میکنه نامزدشه سربسرش داره میزاره
میگه فلانی شوخی نکن حوصله ندارم
این دختره بهش میگه این فلانی کیه
میگه ببخشید شما؟
خلاصه میفهمه این همون دختره است که یزمانی عشقش بوده میگه سلام خوبی چه حال چه خبر؟
من نامزد کردم
هیچوقت غرورش اجازه نمیده به پسره بگه که بابا دیونه من دوست دارم
ولی پسره هم اصلا بیان واضحات نمیکرده که دوسش داره اما خب رفتارش حاکی از این بوده که عاشقشه یه دل نه آقا صد دل
خلاصه چی بگم برات فسقلی آجی تو نیستم من
پسره وقتی هر کار میکنه این دختر حاضر نیست یه قدم بیاد جلو بگه بابا منم دوست دارم
پسره میره نامزد میکنه
نه من اصلا نه داستان غم انگیز میخونم نه آهنگ غم انگیز گوش میدم
کلن تو فاز غم نیستم
همه چیز ملایمش خوبه
زندگی ساحلش خوبه
بعدشم مگه شما فک کردی من اینجا دایرالمعارف رمانهای عاشقانه ام که واست قصه کنم
ولی خب یه روزی یه جایی یه دختری عاشق میشه ولی نه از این الکیا ها
خواهش میکنم...
شب بخیر
بای...
چه قصه ای؟
هرچی بگید فلبداهه دستور میدم به مغزم فوران کنه یه داستان مسخره یا وحشتناک جنایی خنده دار بسازه
که اینطور
نمیدونم کجا درس خوندی ولی هرجا بوده چقدر بد بوده عربستان بوده لابد
من بختیاری هستم اصالتن ولی اصلا به بختیاری ها نمیخورم
نه خودم و نه خانوادم
زبونشون رو بلد نیستم ولی دزپیلی بلدم
چه غصه کنم؟
خدا رحمتشون کنه
به مامانت تبریک بگو به استادی که خیلی خیلی دوسش داری تبریک بگو
به الگوت تبریک بگو
به من تبریک بگو هههههههه
خوزستانیم
با لهجه دزفولی باهاتون حرف زدما بعد میگی بختیاری
از کجا فک کردید بختیاری ام انوقت؟
آخی چرا
غمت نباشه
نه غصه انا معک
چه حال چه خبر؟
چبکنی؟
بزنم توی فاز دزپیلی به لهجه ما خوزستانیا بخندی -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
