رفتی ...
خیلی زود ...
بدون هیچ خبری ...
تنها یادگار من از تو ٬نقش غروبی است که تو را با خود برد...
باغ زندگی ام خزان شد٬
اشک چشمانم خشک شد٬
سکوتم رنگ بغض گرفت٬
تو رفتی ٬
خیلی زود ...
من پروازت را با حسرت به تماشا نشستم٬
من هم آغوشی فرشتگان با تو را به قاب گرفتم ٬
من مسیر معراجت را تا نزدیکی ستارگان ٬ دنبال کردم ...
تو رفتی و من به همزبانی آینه ها عادت کردم٬
تو رفتی و گوش من دیگرآواز زندگی را نشنید ٬
تو رفتی و دستانم سردشد...
مهربـــــــــانم !
آخرین خیال نگاهت را درقلبم به یادگار دارم ٬
خوشحالم که لبخند می زنی٬
مهربـــــــانم !
بیا و ببین که قلب من برای دیدنت پرپر می زند ٬
بیا و ببین که غم ندیدن تو چه بر سر شبهایم آورده است٬
بیا و ببین که دیگر هیچ ستاره ای به من لبخند نمی زند ٬
بیا و ببین که احساسم را نامهربانان به غارت بردند ٬
بیا که خیلی وقت است دلتنگ چشمانت هستم
.
.
.
.
.
.