خانواده در کمال آرامش دارن از تعطیلات نهایت بهره را میبرن... فقط به ما خیلی خوش نمیگذره... 4 صب میزنم بیرون.6 پادگانمتا 2 بعدازظهر...تا میام خونه هم که غروب شده...آخه اینم شد زندگی
بله خداروشکر شانس اوردم جنس چکمه سربازیم عالی بود وگرنه انگشت پام میشکست...اومده رفته رو پای من زده بغل میگه آقا ببخشید ماشینم با جایی برخورد کرد؟منم از شدت خنده هنگ کردم بعد خودش متوجه شد با سرعتی باورنکردنی از معرکه گریختچه خبر؟در چه حالی؟
منم همونطوریدیرو یه تصادف جزئی با یه پراید با رانندگی خانم داشتم که خطر رفع شد خوشبختانهخوش که کمی تا قسمتی ابری...آخه این شیفت اداریه پادگان مجال خودنمایی نمیده