mani24
پسندها
36,449

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • پسرخاله به آقاي مجري گفته بود:

    آدما نباس دوست پيدا كنن

    چون وقتي ميرن


    وقتي ديگه نميشه بهشون زنگ بزني

    وقتي نميتوني درد و دل كني

    يا حتي باهاشون شوخي كني و بخندي

    وقتي دلت براش تنگ ميشه و نميتوني ببينيش

    همهء دوستت ميشه يك سري عكسا و خاطرات

    هي يه چيزي گير ميكنه تو گلوت

    اصلاً چرا آدما اين كارو ميكنن؟!

    آدما باس هميشه تنها بمونن..
    تاحالا به معنای واقعیِ پوچ فکر کردی؟
    به پوچیه پوچ!..
    تک تکِ واژه هاشو هضم کردی؟

    شده یهو به خودت بیای ببینی از پوچی سرشاری؟
    یهو چشاتو وا کنی ببینی دستات خالیه!
    خالی از خودت...
    نه دیگه شعر نمیگم الان!
    دنبال یه چیدمانِ منظم و منطقی و یه حرفِ همگانی پسند هم نیستم..
    دنبال یک حسِ مشترکم...
    به چه سیراب کنم واژه ی دل که کنون ازسر عشق میتازد .....

    چون من مست و خرامان دلم خانه سازیم در کلبه ی عشق ....

    با تو نازیم نیازیم از هر روی صحرای جنون عشق .....

    ره مجنون دلان میجوئیم مهر لیلی جوئیم در ره عشق.....

    یاد باران کردیم در پی تو ......ای تو مجنون دلم روزه ی عشق .....

    من ز هر سایه بر دیوار ..تو را از رهگذران میجویم ......بوی تو جویم و ره دیده ی عشق ....


    نرگس
    امیدوارم یکی از بهترین و قشنگترین سالهای زندگی تون رو شروع کرده باشید...
    بهارتون زیبا و شب خوش.

    اینجا دفتری است از لحظه لحظه خاطرات من ........

    از قهرها و اشتی ها

    از دلدادگیها

    از دوست داشتنها

    از دور شدنها

    از اشکها و از لبخندها

    مینویسم و دفترم را مرور میکنم ......زیرا دربرگیرنده تمامی خاطرات من است ..........



    سرشان را بیرون بیارن و بگن :

    " هووووی ! چته ؟ عاشقی ؟ "
    :D
    نه به آبی ها دل خواهم بست
    نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند
    و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
    می فشانند فسون از سر گیوهاشان
    همچنان خواهم راند
    همچنان خواهم خواند
    دور باید شد دور
    قایقی خواهم ساخت
    خواهم انداخت به آب
    دور خواهم شد از این خاک غریب
    که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق
    قهرمانان را بیدار کند
    خورشید سعادت را
    بر آسمان خانه شما می بینم.
    صبور باش…
    تیره ترین ابر ها هم ،
    چند روزی بیشتر
    دوام نمی آورند!!!
    عادت کرده ام باران بنوشم ، صندلی ام را با تاب عوضی بگیرم
    و داستان های مردی که نمی شناسیدش را بخوانم ، انقدر یاد من نیندازید که نفرت رنگی ترین لغت شعرهای امروز است .عادت کرده ام رویایی ، همین جوری و ناباور بمانم
    عشق من

    من دختر دریا .........عاشقانه نوشتم و عاشقانه میگویم دوستت دارم پسر دریا ...


    شاید فرسنگ ها از تو دور بوده ام اما مدتها تو را در خود زندگی کرده ام .....


    و دوستت دارم ......و قلبم را به تو هدیه داده ام که تنها دارایی من است ....


    قلبم امانتی و هدیه ای از من به تو .......


    و در ساحل نیلگون دریا عاشقانه هایم و دلتنگی ام را به ابهای عاشق میسپارم که اغوشم را رهسپار دیار اغوشت کنن ...


    شاید سالها بعد ان زمان که از شهر کوچه های دلم گذر کنی مرا احساس کنی عشق من ...


    دوستت دارم حتی اگر دنیا و انسانها فاصله ها را میانمان علم کنن ...


    من همیشه عاشقت میمانم ....



  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا