mani24
پسندها
36,501

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ببین شاهزاده من

    باران برای من و توست که میبارد

    ببین

    چه عاشقانه میخواند مارا

    بیا

    دستانم را بگیر ...

    خیابانهای باران دیده ما را فرا میخوانند ...
    عشق من

    اوای زندگی من توئی ......

    قلب من ......نفسهای من توئی .....

    تپشهای قلبم زاده ی احساس درون توست ......ای شایسته همه ی زیباترین عاشقانه ها ...

    ببین ......این منم که با تو یکی شده ام در در تب و تاب عشق لبریز میشویم از بوسه های امیخته از حرارت ...

    چشمانمان مست از نوازش .......

    بمان ......که ماندنت مرا جانی دوباره است ای سرچشمه ی همه ی عاشقانه ها .......

    شاهزاده ی من ......


    شاهزاده من ...


    دریا ما را به ساحلش میخواند ....

    ابر های باران زا ما را برای استقبال از قطره های حاوی از عشقش میخواند ....

    ببین ...

    اغوشم برای توست ....گوش فرا بده به امواج که عشق را همراه دلهایمان زمزمه میکنند ...

    نگاهم را بخوان که منم اواره نگاه تو ....

    مرا به اغوشت رهسپار بدار ..

    زندگی من ....


    مانی
    عشق من

    میدونی همه ی زندگی منی .....

    میدونی جان من به نفسهای تو بسته است ....

    میدونی تمام شب به شوق دیدار تو پلک هایم را بر روی هم میذارم که چهره ی تو بینم ....

    میدونی که وجودم از وجود تو گرفته شده ........

    من هیچ چیز را بدون تو نمیخواهم چون همه ی دنیای من توئی ...

    عشق من ....




    Click here to view the original image of 720x344px.


    روزی یک نفر از من پرسید زندگی زیبا چیست ؟؟

    و من ان لحظه دستان تو را گرفتم .....

    بوسه ای بر لبانت زدم و تو را به اغوش کشیدم ....

    وبه او لبخند زدم....


    :gol:

    در دشتی از قاصدک های عاشق ....

    من ....دختر بهار .....به انتظار نشسته ام ........

    به انتظار خبری از قاصدک هایی که به سویت روانه کرده ام ......

    خبری می خواهم..خبری از امدنت ......دیدنت .......بوسیدنت ......به اغوش کشیدنت ....

    عشق من




    و . چه شبها تو را به خواب دیده ام


    تو را درون قصه ی شبانه ها به چشمان بسته شنیده ام


    به احساس دلتنگی از خود دل بریده ام ...


    و من فقط سکوت کرده ام این ترنم شبانه را ....


    به روشنایی ستارگان قسم خورده ام ..


    به شب و دفتر ترانه های عاشقانه ام قسم که من ...


    تو را بهانه خوابهای عاشقانه کرده ام ....


    شب است و تاریکی .......نگاهی .سکوتی که شمیم تمام ترانه هایم کرده ام ...


    تو را بهانه کرده ام ....تو را ...
    باتو عاشق شدم .......و همه ی ترانه هایم به حقیقت رسید

    تن سردم در وجود گرم تو حیات بخشیده شد ....

    من میزبان نفسهای عاشقانه توام ....

    من لیلی تو ....عاشق توام ....

    زندگی من


    به این فکر میکنم

    که در کجای این دنیا ایستاده ام ؟؟؟؟؟................به کجا نگاه میکنم ؟؟؟؟......

    وقلبم این پاسخ را به من میدهد.......هرکجا که تو انجا باشی ......
    عشق من

    مرابه ساحل دلت بخوان ......به ان سپیده دم ....به ان نوازش حریم حباب های ترانه خوان ....

    به صحنه ی حدیث دل ....


    به دیدار مرغان دریایی .....

    به حلقه ی دستان پیچیده در حصار تن ...

    به فصل شکوفه ها ....

    به دفتر طنین واژگان عشق ....

    به اغوشت بخوان ...
    شاهزاده ی قلب من

    در پناه شب مهتابی عشق ....انجا که عاشقان ..... کتیبه ی دلدادگی چشمان اسمان راقرائت میکنند ...

    من نگاهم به انتظار چشمان عاشقانه توست ......

    جز تو عشقی نخواهم که من عاشق توئم ....

    ای ارامش دمیده شده در دقایق من ..

    بر من بتاب ......ای ماه شب های من ......

    حک کن بر لحظه های زندگی ام حضورت را .....

    من ...لیلای تو ...امواج دریایی درونت را در خود میدانم و میکاوم .......شاید که دلتنگی ام را درمانی باشد ...

    مرا در تلاوت صفحه های عشق هم صدا باش یار من .....



    :gol:



    همین که میدانم چشمانم به انتظار دیدن تو همه ی بهار را به شادی میخواند من از همیشه بی قرارتر میشوم ....

    به رقص میخوام ابر بهاری وجودم را که دلبرم می اید ......

    به قلم میبندم و اواز کوچه های دونفره را سر میدهم .....

    تو را میدانم .....تو را میخوانم زندگی من ....دوستت دارم .عشق من



    برای تو نوشتم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

    تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

    در کویر قلبم از تو برای تو نوشتم

    ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

    تا هر صبح برایت شعری می سرودم
    آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

    و بر صورتت می لغزیدم
    ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم

    تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

    را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
    من همیشه منتظرم ..

    منتظرِ توئی که آمدنت ..

    نبضِ تپش هایم شده است ..

    من همیشه منتظرم ..

    منتظرِ یک نگاهِ قشنگ ..

    نگاهی که .. منظرِ نگاهم شده است ..

    منتظرِ هُرمِ دستانت ..

    دستانی که ..خیالِ لمسشان ..

    لبخندِ لبانم شده است ..

    من ..

    همیشه ..

    منتظرم ..

    منتظرِ توئی که .. هیچوقت نمی آیی ..

    توئی که در کنارِ دلم .. حتی یک لحظه هم نِمی پائی ..

    و من .. باز هم منتظرم ..

    منتظرِتوئی که نگاهت را ..

    جز در خیالاتِ قشنگِ دلم .. نمی بینم

    توئی که گرمای دستانت را ..

    ندارم .. مگر در خواب و خیالِ شیرینم ..
    قرارمان یک مانور کوچک

    بود!
    قرار بود...

    تیرهای نگاهت مشقی باشد
    !
    اما ببین
    ،
    یک جای سالم برقلبم نمانده است!!!






    همین که میدانم چشمانم به انتظار دیدن تو همه ی بهار را به شادی میخواند من از همیشه بی قرارتر میشوم ....

    به رقص میخوام ابر بهاری وجودم را که دلبرم می اید ......

    به قلم میبندم و اواز کوچه های دونفره را سر میدهم .....

    تو را میدانم .....تو را میخوانم زندگی من ....دوستت دارم .عشق من









    عاشق عشق می شوم
    وقتی تو باران می گوئی
    من خیس می شوم !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا