(1)
اي دوست قبولم كن و جانم بستان..
.مستم كن و وز هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرار گيرد بي تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
اي زندگي تن و توانم همه تو
جاني و دلي اي دل و جانم همه تو
تو هستي من شدي ازآني همه من
من نيست شدم در تو ازآنم همه تو
خود ممكن آن نيست كه بردارم دل
آن به كه به سوداي تو بسپارم دل
گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه كنم بهر چه ميدارم دل
در عشق تو هر حيله كه كردم هيچ است
هر خون جگر كه بي تو خوردم هيچ است