B
پسندها
22

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم


    با خیال او ولی تنهای تنها میروم


    در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”


    شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”


    مینویسم من که عمری با خیالت زیستم


    گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیست
    این روزها...

    این روزها جای خالی " تو " را با عروسکی پر می کنم

    همانند توست مرا ” دوست ندارد ”

    احساس ندارد !

    اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست
    آواز عاشقانه ی ما در گـــلو شکســـت

    حق با سکــوت بــود٬ صدا در گلو شکســــــت


    دیگر دلــــم هــــوای سرودن نمی کنـــد

    تنها بهانه ی دل ما در گـــلو شکســـت


    سربسته ماند بغض گره خورده در دلـــم

    آن گریه های عقده گشا در گلو شکســـت


    آن روزهای خوب که دیدیم ٬خواب بـــود

    خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکســـت


    فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام مانــــــد

    نفرین و آفرین و دعــا در گلو شکســــــت


    تا آمـــدم که با تـــو خداحـافظی کنـــــم

    بغضم امان نداد و خداحافظ ... در گلو شکســــــت
    میدونی خیلی از تکس ها رو مینویسم تو انمجمن شاعران بی نام خیلی از حرفا گاهن حرفای خودم شاید باشه اما.........
    "سين" چارم ، ساعتي شيـــــک و قشنگ

    تا که گويـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ !



    "سين" پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن !

    تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن !



    آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــي انديشــــه کرد

    رندي و دوز و کلَـــــــــک را پيشــــــــه کرد !



    گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عيـــــال !!

    من دو "سين" کم دارم ، اي نيکـو خصال !



    گفت شويش : من کنــــــــــون ياري کنم

    با عيال خويـــــــــش ، همکـــــاري کنم !!



    "سين" ششم ، سنگ قبـــري بهر من !

    تا ز من عبـــــــرت بگيرد مـــــــــرد و زن !



    "سين" هفتم ، سوره ي الحمد خوان ...

    بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوي بي زبان !!!
    خانمــي با همســــــرش گفــت اينچنيـــــن :

    کاي وجــــــودت مــــايه ي فخـــــر زميــــــن !



    اي که هستـــي همســـري بس ايــــده آل !

    خواهشــــي دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال !



    هفــــت سيـــــن تازه اي خواهــــــم ز تـــــو

    غيـــــــر خرج عيـــــد و ... غيــــر از رختِ نو



    "سين" يک ، سيّاره اي ، نامــــش پـــــرايد

    تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد



    "سين" دوم ، سينــــه ريـــــزي پُر نگيـــــــن

    تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهيــــن !



    "سين" سوم ، يک سفـــــر سوي فـــــرنگ

    ديـــــــــدن ناديــــــــده هـــــــاي رنـگ رنـگ
    دلم با جمله اخرت گرفت حسشو درک ميکنم جمله هاي بالاييش قشنگ بودن
    حس خوبیه ... اینکه تو هستیُ

    عاشق تر از خودم ... پیشم نشستیُ



    عادت میدی منو ... به مهربونیات

    تا من نفس نفس ... دیوونه شم برات



    چه حس خوبیه ... اینکه تو با منی

    اینکه به روی من ... لبخند می زنی



    اینکه به فکرمی ... به فکر من فقط

    هر چی نگات کنم ... سیر نمی شم ازت



    با تو به زندگیم ... دلخوشی اومده

    خوشبختی منو ... چشات رقم زده



    چه حس خوبیه ... شیرینه لحظه هام

    شادم کنار تو ... همینو من می خوام



    مراقبی یه وقت ... من بی قرار نشم

    سنگ صبورمی ... که غصه دار نشم
    لمس کن کلماتی راکه برایت می نویسم ،

    تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست

    ، تا بدانی نبودنت آزارم میدهد .

    لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست ،

    که از قلبم بر قلم و کاغذ میچکد . لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پر شیار .

    لمس کن لحظه هایم را تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم

    . لمس کن این با تو نبودن ها را .

    لمس کن همیشه عاشقت هستم ...
    هنوز هم لبخند به لبم مینشانی

    وقتی گم میشوم

    در لا به لای خاطرات شیرین با تو بودن

    هنوز هم خاطراتت شیرین است




    همیشه منتظر شنیدن نباش

    گاهی خوب ببین

    چشمان کسی را که با تمام وجودش داد میزند

    دوستت دارم






    بیا و عاشقانه سلام کن و بعد برای همیشه برو

    دلگیر نخواهم شد .

    دیگر به دیدارهای ناگهانی ، دوست داشتنهای موقتی ، و رفتنهای بی خداحافظی

    عادت کرده ام
    اووووووووومدم خخخخخ

    چه میکنی چکار میکنی حال مال ردیف توپ بیس خف ناز میباشد

    بشگه دویست بیت سر کوچه تانک میباشد اصن شما؟:)
    غیر از آن روزی که گشتم همسفر
    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

    با سه تا شان رفته بودیم سینما
    بگذریم از ما بقیه ماجرا

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

    یک دو ماهی یار من بود و پرید
    قلب من از عشق او خیری ندید

    آزیتای حاج قلی اصغر شله
    یک زمانی عاشقش گشتم بله

    بعد اوهم یار من آن یاس بود
    دختری زیبا و پر احساس بود

    بعد از این احساسی پر ادعا
    شد رفیق من کمی هم المیرا

    بعد او هم عاشق مینا شدم
    بعد مینا عاشق تینا شدم

    بعد تینا عاشق سارا شدم
    بعد سارا عاشق لعیا شدم

    پدرش آمد میان حرف او
    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

    گرچه من هم در زمان بی زنی
    روز و شب بودم به فکر یک زنی

    لیک جز آنکه بداری مادری
    دل نمی دادم به هر جور دختری

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
    واقعا ً که پوز بابا را زدی
    شعر پسر ترشیده
    پسری با پدرش در رختخواب
    درد ودل می کرد با چشمی پر آب
    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
    زندگی از بهر من مطلوب نیست
    گو چه خاکی را بریزم توی سر
    روی دستت باد کردم ای پدر
    سن من از 26 افزون شده
    دل میان سینه غرق خون شده
    هیچکس لیلای این مجنون نشد
    همسری از بهر من مفتون نشد
    غم میان سینه شد انباشته
    بوی ترشی خانه را برداشته
    پدرش چون حرف هایش را شنفت
    خنده بر لب آمدش آهسته گفت
    پسرم بخت تو هم وا می شود
    غنچه ی عشقت شکوفا می شود
    غصه ها را از وجودت دور کن
    این همه دختر یکی را تور کن
    گفت آن دم :پدر محبوب من
    ای رفیق مهربان و خوب من
    گفته ام با دوستانم بارها
    من بدم می آید از این کارها
    در خیابان یا میان کوچه ها
    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا
    کی نگاهی می کنم بر دختران
    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟
    مگه با دخمل میحرفم که بخوان اخراج کنن

    اگه وجود اخراجو دارن بیان اخراحج کنن نشون بدم درویش شب یعنی کی چی و چرا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا