کاش می شد که کسی می آمد
باور تیره ی ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره بسی نازیباست...
بهترین واژه ،همان لبخند است
که ز لبهای همه دور شده ست
کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
مردی در کنار ساحل دورافتاده اي قدم می زد. کسی را در فاصله دور مي بيند که مدام خم ميشود و چيزي را از روي زمين بر ميدارد و توي اقيانوس پرت ميکند. نزديک تر مي شود، ميبيند مردي بومي صدفهايي را که به ساحل مي افتد در آب مياندازد.
صبح بخير رفيق، خيلي دلم مي خواهد بدانم چه مي کني؟
- اين صدفها را داخل اقيانوس مي اندازم. الآن موقع مدّ درياست و اين صدف ها را به ساحل دريا آورده؛ اگر آنها را توي آب نيندازم از کمبود اکسيژن خواهند مرد.
دوست من! حرف تو را مي فهمم ولي در اين ساحل هزاران صدف اين شکلی وجود دارد. تو که نميتواني آنها را به آب برگرداني. خيلي زياد هستند و تازه همين يک ساحل نيست! نمي بيني کار تو هيچ فرقي در اوضاع ايجاد نمي کند؟!
مرد بومي لبخندي زد و خم شد و دوباره صدفي برداشت و به داخل دريا انداخت و گفت:
"براي اين يکي اوضاع فرق کرد!"
.
.
.
.
.
فقط باید دید اززندگی چی میخواید؟
همین...
بحث های معنوی رو همیشه میشه پیگیربود...یادمه بزرگی میگفت اگه ماادما دیددرستی داشتیم میفهمیدیم درس خوندن دانشگاهمون هم یک جوروظیفه ست..یک جور عبادت...
بازم نشد
منظورم این نبود:دی
ببینین من میگم شما واسه زندگی تون یه هدف بذارین...یک هدف بلند داریم و معنوی
یک هدف بلند داریم زمینی..
اینا یه جایی همسومیشن...
حالاشما بشینید فکرکنین...زمینی میخواین به کجابرسین...اززندگی چی میخواین...کاملا اقتصادی و کاملا زمینی ..(چون شما اقا هستین ،دیدی که نسبت به شماهست متفاوته ازنظراقتصادی و ..)
و یه تصمیم جدی بگیرین و بعدش ببینین چی لازمشه...لازمه رسیدن به اون کار یا حالا درس یا هرچیزی...
بعدش روی تلاش خودتون کارکنین که بتونین بهش برسین...(به اون زمینیه)
حالا تلاشتون برای رسیدن به دنیا ، همسو میشه با اون هدف والا و معنوی..یعنی شما درس میخونین واسه خدا ، تلاش میکننین واسه خدا تا برسین به چیزی که (مثلا خونه ماشین کار و ..) اونم واسه خدا قراره کارکنه...
هه
اتفاقا من جاتون بودم به اونا میخندیدم!
شرمندگی نداره...چون شما یه دیدمهمتری رودیدین...اونا یه دیدمهمی رو...
یعنی میشه گفت دیدشما و دوستان باهم هدف رو میسازه اقاعلی
هدف ما ادما باید انسانیت باشه و درک خود و خدا و معرفت، اما فقط همینا نمیشه هدف، میشه یه هدف والاگذاشت (مث رضای خدا مث شناخت خدا مث قرب خدا و ...)
بعد همه کارها و هدفهای مقطعی زندگی رو برای اونا چید و به گرای اونا تنظیمش کرد
مثلا من برنامه ام اینه که تا دو سال دیگه مشغول یک کارخوب بشم دریک شرکت...میبینم لازمه این کارچیه؟ اگه تخصص یا درسه درگیراون میشم...
حالا اگه تخصص رو دارم میگیرم..به هرقیمتی باید تخصص بگیرم؟میگم نه...
من یه هدف دارم که رضای خداست...راه رسیدن به این تخصص رو تنظیم میکنم روی اینکه ،هم مسیربشه با شناخت خودم...میگم فقط درس محض نباشه کنارش معرفت خدارو هم میخونم ...
متوجه منظورم میشین؟
منظورم این نبود!
میدونم دل نبستین...ولی اگه شما همون برگه روهم بزنین..یه روزی خسته باشین یا کارتون مختل بشه بالاخره تاثیرداره روتون..(چون شما بهش علاقه هم ندارین،روی روحیه تون بیشترتاثیرداره)
به خاطرهمین گفتم اول مسئله اینو حل کنین ...
بعدش ...
اینی هم که الان میگین فکرکنم یک بلندنگری درذهن هست....
شما هدفتون رو انتخاب کردین؟
دوست دارینیک سال دیگه..ارشد مدیریت یا هررشته ای باشین یا نه...یه ادم موفق درکاری دیگه..؟ ویا مردیک زند گی؟
اینارو همش رو باید مشخص کنین تا برسین به نوشتن رو برگه...