زمستـان یعنی ؛ تـو ، آبِ دهـانت را قــورت بدهی ، و مـن گـلویـم درد بگـیرد !!!
زمستان یعنی تو آدم برفی درست کنی ...
من شال گردنم را به او قرض دهم : )
زمستان یعنی ... تو پشت پنجره به دانه های برف خیره شوی ...
من پشت درختها ها کنم دستانم را ...
گرم بشوم با هیزم نگاهت !