nazanin jamshidi
پسندها
3,225

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ســال ها شعر ســروده ام



    برای شــاعرانه ترین اعتــراف زندگی ام



    که در مــقابل لبخند هایت



    هیــچ گاه...



    هیچ حــرفی...



    برای گــفتن نــداشــته ام!!



    قـَـد کشـــیده ای،
    تا ناکجــایـــی که ســَر در نمــی آوری؛
    از کجـــآ بـــودن ِ من!

    دوست داشتنـَـت را از سر ِ راه نیـــآورده بــودم
    که حــالآ بـُگـــذارم
    زیر قــدَم هــای ِ قــَد کشیـــده ات
    لگـــدمــآل شــود...

    باید دوست داشتنــَت را بغــــل بگیــرم و
    بگـــذارم ات و
    بگـــذرَم!

    همـــآن دو ســه تا بــــآران
    همـــآن یـک بوســـه
    همیـــن که شاعـِــر شـــده ام حـــالآ،
    عــُـمری را
    کفایــَت می کند!
    من با دیدن تو... با ترنم دلنواز قدمهای تو... با آوای روحانی کلام تو...

    کولبار خستگی هایم را برزمین می کوبم

    شبنم هایی از اشک شوق را به گلبرگ های نگاهم می بخشم...

    و عاشقانه هایم را به چشمان می سپارم و خود را در منحصر ترین آغوش دنیا محصور میکنم

    و هستی ام را به تو می بخشم...

    چقدر بیتاب بودم و چقدر دلتنگ...

    چه شبهایی را به سپیده ی صبح پیوند زدم

    و چه روزهایی را در زیر وزنه ی سنگین ثانیه های انتظار،با هر ترفندی به شب بخشیدم

    وحال چقدر آرامم و چقدر عاشق...

    با اینکه میدانم برای مدتی کوتاه در کنار منی

    اما به پایان راه نمی اندیشم...

    که زیستن در آغوش تو زیباست...

    نازنین فاطمه جمشیدی



    سلام دوست خوبم[IMG]
    از الان تا شب یلدا وقت دارید
    :heart:از انارهایی که مهمون روزای آخر پائیزتون هستن:heart:
    عکس تهیه فرمائید و در مسابقه عکاس باشی شرکت نمایید[IMG]
    روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی

    با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی

    همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دلساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،

    ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست

    هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنیم

    ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک

    دنیا عشق را خواندچه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستان هم را .

    چقدر قلبت زیباست...چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو

    میخوانمت تا دلم آرام بماند...



    چتر را به حال خود رها کن...

    من میخواهم میزبان ترنم دلنواز باران،در میان حصار دستان تو باشم....

    میخواهم با دستان با سخاوت باران، صورت تو را نوازش کنم...

    میخواهم با لبان تر و نمناک باران، لبان تو را ببوسم...

    و موهایم را تزیین کنم...

    من میخواهم در زیر آلاچیقی از برگ و ریاحین همسر و همراه تو باشم...

    مرا دریاب که بی تو غریب ترین لیلی دنیام...

    و با تو دلربا ترین معشوقه ی هستی...

    ای زیباترینم اعجاز باران مرا محصور آغوش تو کرده

    حال که یک نفس هم میانمان فاصله نیست مرا احساس کن!

    که گلهای ارغوانی عشق ام محتاج نوازشند و پیچک پر پیچ و تاب اندامم محسور وجود تو

    دوستت دارم دنیای من...

    نازنین فاطمه جمشیدی


    چقدر به تو وابسته ام
    در اولین شب زمستان
    دلم برای تو تنگ می شود
    و گونه هایم
    خیابان نمناک
    یک شب پاییزیست ...

    به یاد دارم
    شبهایی را که تا سحر
    در خیابان های این شهر پاییزی
    در زیر بغض ابرهایت قدم بر می داشتم
    و خاطرات شیرین درد را با تو تکرار می کردم
    و سحرگاه
    رفتگر
    خاطرات را جارو می کرد و به جوی می سپارد ...

    به یاد دارم
    غرش آسمانت را
    در هنگام آشتی دو ابر ...

    پاییز! ای کاش می دانستم
    به کجا خواهی رفت
    تا نامه ایی برایت می نوشتم ...

    پاییز! آن شب یادت هست ؟
    یادت هست با هم باریدیم ؟
    یادت هست تو بر من فریاد می زدی و من ...
    فقط می باریدم ...
    پاییز!!!
    تو رفتی
    ولی من به پاس آن شب
    هنوز میبارم ..

    پاییز
    بهانه شب های دلتنگی
    پاییز
    پر احساس ترین معشوقه
    پاییز
    آغوش دلهای عاشق

    امیدمـ باشـ َ

    امید آخرینمـ باشـ

    و نوشدارو برایمـ باشـ

    برایـ اینـ دلـ ریشمـ تو مرحمـ باشـ

    تو با مهرتـــــ عزیزمـ باشـ

    تو عشقمـ باشـ

    تو تنها در كنارمـ باشـ

    ولیكنـ تا دمـ اخر

    كنارمـ باشـ

    كنارمـ باشـ


    پچ ِ پچ ِ باران را می شنوی؟

    عاشقانه هایش را برای تو فرستاده ست!

    گاه در کوچه می رقصد و پای کوبی می کند!

    گاه شیشه ی ِ پنجره ی ِ اتاقت را می نوازد…

    و برای قدم زدن، می خواندت

    برخیز و خویش را از غمی که تا مرگ ِ احساس می بردت، رها ساز

    خیس شو در بارانی که روحت را طراوات می دهد

    باران، همه بهانه است

    موهبتی ست از سوی ِ خدا

    گاه، خدا نیز بهانه می کند

    و مست می شود

    برای بارش ِبوسه هایش

    و تا آغوش بکشد تو را

    از همه ی ِ آن لرزه گناهانی که سبب ِ اندوهت می شوند

    آری، سروده ام را بگذار به حساب ِ تب و هذیان

    اما باور دار که

    آغوش ِ او بسیار بزرگ است ...
    </
    Click here to view the original image of 1024x717px.


    فـکر نـکن که فـرامـوشـــت کـرده ام...
    یـا دیـگر دوسـتـــت نـدارم !
    نــه !
    مـن فـقــــــط فهـمیـدم :
    وقـتی دلــــــــت بـا مـن نـیست ؛

    بودنـت مشـکــلـــی را حـل نـمیکـند ،
    تـنها دلـتـنـگتـــرم مـیکـند .


    آخر پاییز شد ، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها !!
    ولی آیا تابحال شمرده ای ؟

    برای شروع بگذار از جایی دیگر شروع کنیم،
    اول از همه بشمار ، تعداد دل هایی را که به دست آوردی
    و بعد بشمار، تعداد لبخند هایی که بر لب مردمان نشاندی
    و سپس بشمار ، تعداد اشک هایی که بخاطر همدلی از سر شوق و غم ریختی ،
    و سر آخر بشمار تعداد دستهای نیازمندانی که گرفتی و تعداد قدمهایی که در کار خیر برداشتی ،

    و همه اینها را که بشماری ، تعداد لبخندهای " آن یگانه " بدست می آید.
    و تمام .
    جوجه هایت شمرده شد ...

    یلدایت مبارکـــــــ
    اشک هایم که میریزد...

    سرم را بالا نگه میدارم

    تا نچکد اشکی....

    مبادا که دلم بفهمد

    من هم مثله او دلتنگم . . .

    سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

    تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!

    تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !

    و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !



    حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !

    بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !

    و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی

    که خواهد رسید!


    آدم همیشه دنبال قطعه ای گم شده است،

    هیچ آدمی را نمی توان یافت که قطعه خود را جستجو نکند

    فقط نوع قطعه هاست که فرق می کند،

    یکی به دنبال دوستی است

    دیگری در پی عشق.

    یکی مراد می جوید و یکی مرید.

    یکی همراه می خواهد و دیگری شریک زندگی،

    یکی هم قطعه ای اسباب بازی!

    به هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود یا دست کم

    بدون آرزوی یافتن آن نمی تواند زندگی کند

    گستره این آرزو به اندازه زندگی آدم است

    و آرزوهای آدم هرگز نابود نمی شوند.
    صـبح بلـنـد بـشی

    ببیـنی یه نامه به آینـه ی اتاق چـسبیده شده :

    سلام دلـیـلِ زنـدگی !

    صبحِ قـشنگت بـخیر ...

    چـمـدون جـمع کن می خـوایم بـریم سـفر

    چـمدون نبـستم که به سـلیـقه ی خـودت بـرام لبـاس بـذاری

    شـب پـرواز داریـم...

    نـمی گم کـجا که غـافلگیـر شی !

    راسـتی ...

    قــربونِ چـشمات بـرم که الان متـعجبه و می دونـم اگه اونجا بودم

    جیـغ می زدی بغـلم می کردی

    پس لطقا جیـغ و بغل و یه بوس کنار بــذار

    تا رسیــدم تحویلم بدی !

    دوست دارم همـسفرِ زندگی
    .
    :)
    وقتی کسی در کنارت هست،


    خوب نگاهش کن !


    به تمام جزئیاتش…


    به لبخند بین حرف هایش..


    به سبک ادای کلماتش،


    به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..


    به چشم هایش خیره شو..


    دستهایش را به حافظه ات بسپار…


    گاهی آدم ها انقدر سریع میروند،


    که حسرت یک نگاه سرسری


    را هم به دلت میگذارند…

    این قلب من یک امانت است از طرف من به تو تا لحظه ای که نفس میکشم

    احساسات من امانتیست به تو از طرف قلبم تا لحظه ای که جان دارم.

    این عشقم امانتیست از طرف قلبم تا لحظه ای که تو را دارم.

    بپذیر از من ، آنچه که میتوانم در راه عشقت فدا کنم.

    مرا ببخش اگر جز این امانتی چیزی در وجودم ندارم.

    همین قلب را دارم که آن هم روزی فدایت میکنم .

    همین چشمها را دارم که در راه عشقت جز اشک ریختن هیچ کاری ندارد.

    احساساتم نیز که در راه عشق تو ،تنها برای تو است.

    کاش میتوانستم پرواز کنم و ستاره ها را برایت بچینم ، کاش میتوانستم خورشید شوم و برای تو بتابم ،

    کاش میتوانستم قطره ای شوم و بر روی تو ببارم ، کاش میتوانستم همچو آسمان سرپناه تو باشم.

    همین قلب را که دارم ، انگار تو را دارم ، میخواستم قلبم را به تو هدیه دهم ترسیدم از فردا که این هدیه را دور بیندازی ،

    آن را به تو امانت دادم که اگر روزی خواستی آن را به من پس دهی تو درون آن باشی.
    میــــ خواهــم نبودنتـــ ..

    از شمارشــــ انگشتانــــم بیشتـــر شـــود ..

    امـــا اینـــ روزهـــا کاریــــ از دستـــانمــــ بر نمـــی آیـد …

    من از جنس پاییـزم!

    بـارون میاد...

    دلم بـارونی میشه

    برگ ها میریـزن..

    تـه دلـم خالی میشه

    غـروب میشه

    حال و هـوام تـاریک میشه ...

    من تـو پاییـز...خودم رو گم کـردم !
    ♥♥♥زندگی مــــعنای پیچیده ای نداره ...♥♥♥
    ♥♥♥همین که..♥♥♥
    ♥♥♥"تـــــــو " کنارم باشی یعنی زندگی♥♥♥

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا