shadi_89
پسندها
22

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مردانگی آنجاست …
    جایی که پسر بچه ای هنگام بازی برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد ، نقش فروشنده را بازی کرد !
    شيخ را گفتند : علم بهتر است يا ثروت؟

    شيخ بيدرنگ شمشير از ميان بيرون آورد و مانند جومونگ مريد بخت

    برگشته را به سه پاره ي نامساوي تقسيم نمود و گفت: سالهاست که هيچ

    خري بين دو راهي علم و ثروت گير نميکند..... مريدان در حاليکه انگشت به

    دندان گرفته و لرزشي وجودشان را فرا گرفت گفتند يا شيخ ما را دليلي

    عيان ساز تا جان فدا کنيم .....

    شيخ گفت:در عنفوان جواني مرا دوستي بود که با هم به مکتب ميرفتيم،

    دوستم ترک تحصيل کرد من معلم مکتب شدم... حالا او پورشه داره... من پوشه

    ... او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحاني... او عينک آفتابي من عينک

    ته استکاني... او بيمه زندگاني . من بيمه خدمات درماني...

    او سکه و ارز...من سکته و قرض....

    سخن شيخ چون بدينجا رسيد مريدان نعره اي جانسوز برداشته

    و راهي کلاسهاي آموزش اختلاس گشتندي ....
    داستان هديه دادن باورنکردني يک پسر عاشق به يک دختر که واقعا آدمو متحول ميکنه:

    دختر: مي‌دوني فردا عمل قلب دارم؟
    پسر: آره عزيز دلم
    دختر: منتظرم ميموني؟
    پسر رويش را به سمت پنجره اطاق دختر بر ميگرداند تا دختر اشکي که از گونه اش بر زمين ميچکد را نبيند
    پسر: منتظرت ميمونم عشقم
    دختر: خيلي دوستت دارم
    پسر: عاشقتم عزيزم
    ***************************
    بعد از عمل سختي که دختر داشت و بعد از چندين ساعت بيهوشي کم کم داشت هوشياري خود را به دست مي‌آورد، به آرامي‌چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جوياي او شد.
    پرستار: آرووم باش عزيزم تو بايد استراحت کني.
    دختر: ولي اون کجاست؟ گفت که منتظرم ميمونه
    به همين راحتي گذاشت و رفت؟
    پرستار: در حالي که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالي ميکرد رو به او گفت: ميدوني کي قلبش رو به تو هديه کرده؟
    دختر: بي درنگ که ياد پسر افتاد و اشک از ديدگانش جاري شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسي چيزي نگفته بود و بي امان گريه ميکرد
    پرستار: شوخي کردم بابا ! رفته دستشويي الان ميآد
    بیایید ، باور کنیـــم

    دلیـــل پــرواز " پـــر " نیست !!!

    پریــدن ، باور پرنده ایست که به پرواز می اندیشد . . .
    یارو خفاش میبینه از خنده غش میکنه
    بهش میگن به چی میخندی؟
    میگه: تاحالا گنجیشک با چادر عربی ندیده بودم
    سلام خانم شادی
    پیامتون رو دیدم.خیلی زیبا بود.ممنون.بازم از این کارا بکنی بیشتر خوشحال میشیم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا