mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عشق من

    قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......

    نگاهم را

    دستانم را به تو هدیه میدهم ..

    امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....

    من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...

    پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...

    مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!

    بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...

    با نگاهم به دنبالت میگردم ...

    توئی تنها بهانه دلخوشی هایم

    تنهایت نمیگذارم ....

    رهایت نمیکنم ....


    تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....

    دوستت دارم ....

    زندگی من .....

    چه شوقی
    در چشمانم هست
    ان لحظه که
    میبینمت
    اما
    .........
    گاهی سکوت
    اتاقم را دوست دارم
    انجا در تاریکی اتاقم
    به تیک تاک ساعت
    گوش میدهم
    و با یادت خلوت میکنم و
    تمام حرفهایم قلبم را برایش میگویم
    و چه مشتاقانه
    گوش میدهد



    همراه تو قذم در صحرای عشق می گذارم...

    لیلی شده ام و تو را مجنون خود می پندارم...

    عطر تنت را نفس می کشم ...

    پاهایم را با شن های زیر پای تو می پوشانم....

    و خوشبختی ام را به چشم می بینم...

    روزی می آید که من و تو به کلبه ی وصال می رسیم...

    آینده را روشن تر از هر ستاره می بینیم...

    و آرامش مان را جشن می گیریم...

    روزی که من همه هستی ام را به تو می بخشم....

    به تو متعهد می شوم

    با بوسه ای نرم ,بر مرمر پیشانی ام جانی تازه می گیرم

    تا آخرین روز دنیا همسفر و همراه تو می مانم...

    و شورمندانه ترانه ی وصال را می خوانم....
    گاهی بجای چقدر دلم میخواست
    بدانی
    چقدر دوستت دارم
    اما نه نمیدانی

    [IMG]


    دریای مواج عشق

    شاهزاده ی من .....

    عاشقانه به پایت میریزم احساساتم را .....

    در ساحلی ارام .....

    هنگامی که پیچک کالبد تنم را به دور تنت محصور میکنم ....

    ارامش را ازان وجودم می یابم ..

    میخوانم دریا را ....

    میخوانم شن های تابیده ی صحنه ی زندگی مان را ...

    حریم نگاهت را به چشمانم با ترنمی از فریاد نسیم ارزوها مینوازم ...

    دگرگون میشم در اغوشت ....

    زمان را به ایستادن میخوانم ...

    میخواهم تو را برای ابدیت عاشقی داشته باشم ...

    تو اینجایی ....در من ...در قلب من ...

    تو را در کوچ باغ صحرای عاشقی همراهی همیشگی میشوم ....

    و نغمه ی وصال را از اسمان ابی فرا میخوانم ....
    در چشمانم نگاه کن

    این نگاه توست که به من جانی دوباره میبخشد ...



    سهراب گفتی: چشمها را بايد شست...
    شستم ولی...
    گفتی: جور ديگر بايد ديد...
    ديدم ولی...
    گفتی: زير باران بايد رفت...
    رفتم ولی...
    او نه چشمهاي خيس و شسته ام را... نه نگاه ديگرم را .. . هيچ كدام را نديد!!!
    فقط در زير باران با طعنه ای خنديد و گفت: "ديوانه باران نديده است!!
    کتاب سرنوشت .....در تقدیر من ...چشمان همیشه بهاری تو را نوشت .....

    عشق را نوشت ......بوسه را .....برساحل قلب بیکران تو ......از مهتاب قصه گو .....با دلی از مهر ...عاشقانه نوشت .....

    به روی قلبم بی قراری را نوشت ....

    کتاب سرنوشت خلق کرد خاطراتی از جنس ارامش .....

    کتاب سرنوشت ......از سر نوشت .......

    نوشت ....

    قصه ای اررهگذری از دیار عشق را .......بر تارهای گیسوانم نوشت....

    بوسه ای بر کتیبه ی احساس را نوشت ....

    تو را نوشت ....توئی که زندگی منی ......شاهزاده ی من .....


    نرگس فاطمی

    :gol:





    Click here to view the original image of 700x468px.

    Click here to view the original image of 700x468px and 39KB.
    ﻋﺸـﻖ ﯾﻌﻨـﯽ:

    ﯾﮏ ﻧﻔـﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ،

    ﺑـﺪﻭﻥ ﻓﮑـﺮ ﺑﻪ ﻧﺘﯿـﺠﻪ ﻭ ﺁﯾﻨـﺪﻩ ،

    ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘـﺮ ﺍﺯ ﺩﯾـﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻩ ....

    کتاب سرنوشت .....در تقدیر من ...چشمان همیشه بهاری تو را نوشت .....

    عشق را نوشت ......بوسه را .....برساحل قلب بیکران تو ......از مهتاب قصه گو .....با دلی از مهر ...عاشقانه نوشت .....

    به روی قلبم بی قراری را نوشت ....

    کتاب سرنوشت خلق کرد خاطراتی از جنس ارامش .....

    کتاب سرنوشت ......از سر نوشت .......

    نوشت ....

    قصه ای اررهگذری از دیار عشق را .......بر تارهای گیسوانم نوشت....

    بوسه ای بر کتیبه ی احساس را نوشت ....

    تو را نوشت ....توئی که زندگی منی ......شاهزاده ی من .....


    مانی

    :gol:





    Click here to view the original image of 700x468px.


    ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ....
    ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ!
    ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺍﺻﻼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ...
    ﯾﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ !
    ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ...
    ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﺪﺍﺭﯼ!
    ﺁﻥ ﻫﻢ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﻋﺸﻖ...
    ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻫﻢ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ!
    ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻫﻢ
    دﺭ ﮐﻨﺞ ﺩﻟﺖ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﺧﺎﺹ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ...!

    گاهی باید لبخند بزنی
    و بگذاری هر کس
    هر طور میخواهد قضاوتت کند
    و اعتنایی نکنی به حرفها
    بلکه شجاعت داشته باشی و خودت باشی
    دلم برایت تنگ است ....یار من ...

    دوست دارم .....تکیه کردن بر شانه هایت را .....زیرا تکیه گاه من تو هستی ....عشق من ...

    یاد هست ؟؟

    این منظره جزئی از خاطراطمان است .....فصلی از نگاهمان ....که ما را عاشقتر از همیشه کرد ...

    نگاه خوشید ....دلمان را از همیشه گرم تر کرده بود ...

    ترنم باد ....موسیقی عاشقی را مینواخت .....

    باد دلدادگیمان را به همه ی عاشقان خبر میداد ...

    بیا ....همراه من ....این خاطره را از دوباره تکرار کنیم ...

    ای عشق ....دفتر خاطرات من و تو را همه ی عاشقان میدانند ....


    مانی


    کتاب سرنوشت .....در تقدیر من ...چشمان همیشه بهاری تو را نوشت .....

    عشق را نوشت ......بوسه را .....برساحل قلب بیکران تو ......از مهتاب قصه گو .....با دلی از مهر ...عاشقانه نوشت .....

    به روی قلبم بی قراری را نوشت ....

    کتاب سرنوشت خلق کرد خاطراتی از جنس ارامش .....

    کتاب سرنوشت ......از سر نوشت .......

    نوشت ....

    قصه ای اررهگذری از دیار عشق را .......بر تارهای گیسوانم نوشت....

    بوسه ای بر کتیبه ی احساس را نوشت ....

    تو را نوشت ....توئی که زندگی منی ......شاهزاده ی من .....


    نرگس فاطمی

    :gol:





    Click here to view the original image of 700x468px.
    گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد
    و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض
    تا بیاید از راه
    از خم پیچک نیلوفرها
    روی موهای سرت بنشیند
    یا که از قطره آب کف دستت بخورد
    گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ...
    دست من نبود...

    تو با پای خودت از چشمم افتادی...
    تو که میدانستی با چه اشتیاقی... خودم را قسمت میکنم

    پس چرا... زودتر از تکه تکه شدنم... جوابم نکردی... برای

    خداحافظی... خیلی دیر بود... خیلی دیر!!
    چه شب ساکتی است...

    انگار هیچکس در دنیا نیست. یا شاید...

    "من" در دنیای کسی نیستم!!!
    مهم نیست
    زندگی هر روز چه رنگی
    مهم این هست
    که بلد باشی
    یک رنگ بمونی
    تو زمونه ای که
    هزار رنگی مد هست
    عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند.

    اصلا فدای سرت ، قضا و بلا بود از سرت دور شد.

    اشکم بی امان می ریزد !
    مهم نیست !
    آب روشنی است !
    خانه ات تا ابد روشن عشق من.
    منم ستاره ی رویایی تو .....

    او که شب را اغوشی از بالین ابرها برایت قرار خواهد داد ...

    او که تو را زندگی میکند .....در هرثانیه از زندگی اش ....

    اری ...من .......دختر ساحل نشین دریا .....دختر بهار همیشه عاشقم

    من...... ساحل را به تمنای همیشه دیدن تو سیراب خواهم کرد ....

    و مکتبی از عشق در محفل عاشقان ساحل نشین برپا......

    دریا را صندوقچه ی احساساتم و قلبم را قلمی از نوازش قرار خواهم داد ...

    پسر دریا ...

    اری ......

    من .....دختر اسمان محبت تو ...

    هر شب را به این امید به صبح میرسانم که فردایم را در ابدیت اغوش تو باشم ...پسر دریا ....


    دوستت دارم ...زندگی من ...




  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا