*شیرین*
پسندها
283

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گاهــــی راحت تر آن اســـت که با وجــــود اندوهـــی که درونتان مــــوج میزند، لبــــــــخند بــزنید، تا ایــنکه بــخواهیــد به همـــه عالــــــــم علــــــــت غــمگینی خــود را توضـــیح دهیـــد!
    جدي ميگي خو من بسرم اون دختره واقعانميدونست .يا شايدم فيلمشه...
    اي وايييييييييييييييييييييي
    يه خورده زودتر اومده بودم افتخار ديدنتونو بدست مياوردم
    حيف شد

    مواظب خودت باش اين هزار بار؟؟؟؟؟؟
    مرسي شيين جان
    چقده بچه داري تو؟؟
    مگخ نشنيدي بچه كمتر زندگي بهتر؟
    بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدررنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی.

    بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعاحرفی واسه گفتن نداری

    گاه سکــــــوت یه اعتراضه

    گاهی هم به انتظار

    اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنه
    نگاه کن که غم درون دیده ام
    چگونه قطره قطره آب می شود
    چگونه سایه ی سیاه سرکشم
    اسیر دست آفتاب می شود
    نگاه کن
    تمام هستیم خراب می شود
    شراره ای مرا به کام می کشد
    مرا به اوج میبرد
    مرا به دام میکشد
    نگاه کن
    تمام آسمان من
    پر از شهاب می شود
    تو آمدی ز دورها و دورها
    ز سرزمین عطرها و نورها
    نشانده ای مرا کنون به زورقی
    ز عاجها، ز ابرها، بلورها
    مرا ببر امید دلنواز من
    ببر به شهر شعرها و شورها
    به راه پر ستاره می کشانی ام
    فراتر از ستاره می نشانی ام
    نگاه کن
    من از ستاره سوختم
    لبالب از ستارگان تب شدم
    چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
    ستاره چین برکه های شب شدم
    چه دور بود پیش از این زمین ما
    به این کبود غرفه های آسمان
    کنون به گوش من دوباره می رسد
    صدای تو
    صدای بال برفی فرشتگان
    نگاه کن که من کجا رسیده ام
    به کهکشان، به بیکران، به جاودان
    کنون که آمدیم تا به اوج ها
    مرا بشوی با شراب موج ها
    مرا بپیچ در حریر بوسه ات
    مرا بخواه در شبان دیرپا
    مرا دگر رها مکن
    مرا از این ستاره ها جدا مکن
    نگاه کن که موم شب براه ما
    چگونه قطره قطره آب می شود
    صراحی دیدگان من
    به لای لای گرم تو
    لبالب از شراب خواب می شود
    نگاه کن تو میدمی و آفتاب می شود
    شاهزاده ی من

    دلتنگتر از همیشه به اغوشم بکش و مرا از عاشقی برگیر ...

    عاشقم کن به این عشق ...

    حرارت بریز بر اغوشم ...

    صدایم کن تو از عشقت ....که من سخت محو تماشایم ...

    مرا در برگیر از نسیمی که کلام پرواز عاشقانه را به شمیم قلب های پر از احساس نجوا میکند ...

    کنارم باش ...ای عشق ....

    بمان با من ....بریز از حرارت عشق بر دامان بی کسی ها و مرا همدم و یار باش ...



    بمان با من ....

    بمان عشقم ...
    بگذار احساس کنم این دستان را


    بگذار بیابم دنیارا


    دنیارا به اندازه ی دستان تو بنا نهاده اند ...


    گرمی دستانت را خورشید وگیرایی اش را سلوک ستارگان عاشق یاری رسانده اند ..


    دنیا را با احساس زیبای شکفتن گلهای ارغوانی .در اغوش ارامش بخش تو بنا نهاده اند ...


    من ارامم ....


    من ارامم در اغوش همیشگی تو ..


    مرا در اغوشی از مامن گاه عشق ساکن گزین ...


    تا مرا بر بیقراری هایم درمانی از جنس وصال باشد ..


    دوستت دارم ...


    زندگی من .....
    ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿــــــﺮ ﺩﻟــــــﻢ ...

    ﺗﻨـــﮓ ﻧﺸـــﻮ ﺑﺮﺍﯾــــــﺶ ...

    ﻣﮕـــﺮ ﻧﺸﻨﯿـــﺪﯼ ﺟﻤﻠـــﻪ ﯼ ﺁﺧـــﺮﺵ ﺭﺍ !...

    " ﭼﯿــــــﺰﯼ ﺑِﯿﻨﻤــــــﺎﻥ ﻧﺒــــــﻮﺩﻩ "
    انسان هایی هستند که دیوار بلندت را می بینند
    ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که ،
    تو را فرو بریزند ...!
    تا تو را انکار کنند ...!
    تا از رویت رد شوند ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا