mohanna360
پسندها
2,157

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شيخ را گفتند : علم بهتر است يا ثروت ؟!
    شيخ بی درنگ شمشير از ميان بيرون آورد و
    مانند جومونگ مريد بخت برگشته را به سه پاره ی نامساوی تقسيم نمود و
    گفت :سالهاست که هيچ خری بين دو راهی علم و ثروت گير نميکند !!!
    مريدان در حالی که انگشت به دندان گرفته و لرزشی وجودشان را فرا گرفت گفتند يا شيخ ما را دليلی عيان ساز تا جان فدا کنيم .
    شيخ گفت :در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب می رفتيم ،
    دوستم ترک تحصيل کرد من معلم مکتب شدم...
    حالا او پورشه دارد ، من پوشه...
    او اوراق مشارکت دارد، و من اوراق امتحانی...
    او عينک آفتابی من عينک ته استکانی...
    او بيمه زندگانی ، من بيمه خدمات درمانی ...
    او سکه و ارز ، من سکته و قرض . . .
    سخن شيخ چون بدين جا رسيد مريدان نعره ای جانسوز برداشته و راهی کلاسهای آموزش اختلاس گشتندی .
    دختری از کوچه باغی میگذشت
    یک پسر در راه ناگه سبز گشت

    در پی اش افتاد و گفتا او سلام
    بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام

    دختر اما ناگهان و بی درنگ
    سوی او برگشت مانند پلنگ

    گفت با او بچه پروی خفن
    می دهی زحمت به بانویی چو من؟

    من که نامم هست آزیتای صدر
    من که زیبایم مثال ماه بدر

    من که در نبش خیابان بهار
    میکنم در شرکت رایانه کار

    دختری چون من که خیلی خانمه
    بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه

    دختری که خانه اش در شهرک است
    کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت

    در چه مورد با تو گردد هم کلام
    با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
    مرسی ابجی بازم قشنگ بود.
    کلا هر چی میزاری فوق العاده است.
    خوشا ب سعادتت منم قوی ام ها ی وقت فک، نکنی اینا بد میزنن:D
    واقعن هیچیت نمیشه؟من اصن دیگه نمیتنم راه برم یکی باید بیاد ببرتم:D
    :biggrin:
    نه نه من مشکلی نداشتم نیس خیلی شجاعم:biggrin:هیچیمم نمیشه:)
    اوه اوه این تزریقاتیای بیرون دیدی چ جوری میزنه تو سه سوت میزنه آدم هیچی نمیفهمه ولی میاد بلند بشه ی پاش کامل بی حسه:D
    :biggrin:
    مثه خاهر من میگه:با قرآن،یا الوافضل،یا پیغمبر...... و در اخر آیـــــــــــــــــــــ:biggrin:
    واقعن!!!!منم کم آمپول نزدم هردفه م کلی جیغ و داد داریم:D
    سلام گله من...خوبی تو فدات شم؟

    قابله تورو نداش:redface:

    اره خیلی نازن...
    نیس درکت میکنم:biggrin:
    من یادمه بچه بودم دور حوض تو حیاط میدویدم گریه اقا من آمپ.ل نمیزنم اخرش مامانم گف میخان منو آمپول بزنن بیا و من در دامشون افتادم:)
    واقعن!نه نه نه من اصلن از آمپول خوشم نمیاد ی جوریه نه اینکه بترسما نــــه!چندشم میشه:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا