mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چه شوقی دارد
    ارام
    سر بر شانه
    همان کسی بگذاری که
    هر بار به کنارش میایی
    حس ارامش میکنی
    ان لحظات که
    کنارت هستم
    ارام میگیرم
    بخاطر تنهاییم گریه نکن
    ادمها یاد گرفته اند
    هم حزب باد شوند
    فراموش کرده اند
    که باد همانطور که ناگهانی میرود
    ساده فراموش میشود
    فراموش کرده اند
    اگر کسی را
    دوست میدارند
    باید در کنارش بنشیند
    و کشفش کنند
    انها منتظر
    یه کنسرو اماده اند تا بازش کنند
    وقتی هم خسته شدند
    رهاش کنند
    اما میدانی
    در لحظاتی که
    کنارم مینشینی
    و با حضورت
    به قلبم ارامش میدهی
    ارام میگیرم
    پس همیشه باش
    بهترین حرفی که بهم زدی یادته؟
    هیچوقت از یادم نمیره
    همیشه توی گوشمه
    تو مگه قلب منی که صدای نفسهات هر جا هستی با منه



    گفتی عشق مثل پروانه است که اگه سفت بگیریش میمیره اگه هم شل بگیری از دستت میپره میره
    من ترسیدم که بمیره شل گرفتم
    بی تو چه کنم؟؟؟؟؟؟
    رفتنت موج غریبی است که دل میشکند



    میدونم مغروری
    هیچگاه به خودت اجازه فرود نمیدی
    پرواز رو دوست داری
    دوست نداری دستمو بگیری یادم بدی چطور میشه پرواز کرد؟
    گاهی تمام حرفم را از زبانت می شنوم...
    شاید همین است که بی خیالت نمی شوم!
    آرام می شوم با پاسخ آرامت...
    آشوب می شوم با عتابت...
    هم طراز نزدیکانم می نشینی در دعایم...
    حواسم بهت هست که دلواپسی
    میدونم شبام صاف و پر نور نیست
    بزار با همین حس نگاهت کنم
    خدا شاهد چشم من شور نیست...
    تا شفاف نگویی شفاف نمی شنوی ...
    این رسم من نیست
    پاکی آب و آینه یادم داد...
    راستی
    یادت بماند بلبل من برای هر گلی نغمه سر نمی دهد...
    دلم برایت تنگ است ....یار من ...

    دوست دارم .....تکیه کردن بر شانه هایت را .....زیرا تکیه گاه من تو هستی ....عشق من ...

    یاد هست ؟؟

    این منظره جزئی از خاطراطمان است .....فصلی از نگاهمان ....که ما را عاشقتر از همیشه کرد ...

    نگاه خوشید ....دلمان را از همیشه گرم تر کرده بود ...

    ترنم باد ....موسیقی عاشقی را مینواخت .....

    باد دلدادگیمان را به همه ی عاشقان خبر میداد ...

    بیا ....همراه من ....این خاطره را از دوباره تکرار کنیم ...

    ای عشق ....دفتر خاطرات من و تو را همه ی عاشقان میدانند ....

    صدای پای عشق می اید ....


    ارامشی بی وصف .....از صداقت و پاکی دو دل


    سکوتی در بر گیرنده سایه لطافت و دلدادگی


    ترنم احساس ....


    اواز نگاه تو .......که نگاهم را پاسخگوی هزاران سال عاشقیست


    دستانت که در گیر و دار سختیها و نرمی ها پذیرای دستانم است .....


    در فضایی مملوء از احساسی سرشته شده از محبت


    صدای پای عشق می اید .....


    خاطراتم را از دوباره برایم از دلت بازگو میکنی ...


    مهتاب را قصه گوی عشقمان برای عاشقان فرامیخوانی ....


    اری .......صدای پای عشق می اید ........



    عشق من

    در ساحل رویا

    چشمانم را برهم میگذارم ....

    وتو را ...

    از انسوی دریا ها نزد خود می اورم ...

    دستانت را میگیرم ...

    تنت را لمس میکنم ...

    و در اغوشت عاشقانه هایم را زمزمه میکنم ....

    این توئی که در وجود من نهفته ای ......

    من تو را دارم .....

    توئی که عشق منی ...

    زندگی ام را ...

    توئی که زندگی منی ...




    شاهکار خلقت می شوم
    وقتی به سادگی
    رفع و رجوع می کنم
    دل باختگی بی منطقم را در پس گفتگو های ساده و پیپچیده...

    من معمولا در جواب متن های شما می نویسم...
    انعکاس انتخاب متن شماست...
    عشق من

    قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......

    نگاهم را

    دستانم را به تو هدیه میدهم ..

    امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....

    من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...

    پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...

    مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!

    بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...

    با نگاهم به دنبالت میگردم ...

    توئی تنها بهانه دلخوشی هایم

    تنهایت نمیگذارم ....

    رهایت نمیکنم ....


    تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....

    دوستت دارم ....

    زندگی من .....

    نگارم!

    می نویسم از چشمان زیبایت ازنگاه پر از عشقت


    با صداقت می نویسم


    و با یکدلی می نویسم که با تو


    تا اخرین لحظه خواهم ماند


    با چشمان خیس می نویسم


    که خیلی مهرت در دلم نشسته و با بغض می نویسم


    می نویسم از ان حرفهای شیرینت


    و ان لحظه ی رویایی که من و تو در ان اشنا شدیم


    و شیفته ی قلب های سرخ هم شدیم


    ان چه که می نویسم حرف دل است و بس


    حرف دل عاشق و بی قرار من


    می نویسم و فریاد می زنم


    دوستت دارم











    تلخ نباش
    شاید دوای تو هم مثل من این شب های سیاه پوش باشد...
    شاید غمت گم شود در غم این شبهای غمین...
    دور ز خانه ام
    این چند وقت ولی در دعای شبانه ام مهمان می شوی بدان
    تنگ است بی گمان دل کوچک تر از منم
    فردا که آمدم از راه می خوانمت تو را...
    من کویری ام دور از دریا
    که به فرزندانش که از آسمان فرو می ریزند دلخوشم...
    نوشتن استعداد نمی خواد
    غمی سر ریز شده می خواد
    که کسی توی نگاه نخونده
    حس نکرده...
    همین غم نادیده شاعر می سازد!
    باران ببار
    سر به هوای آمدنت
    چشمم را فرش پایت کردم...
    ببار باران
    بسان چشم های بارانی من...
    ببار باران من...
    من از تصورِ نبودنت...
    رو شونه ی تو گریه می کنم

    منی که دل بریدم از همه...
    ببین برای تو چه می کنم
    لبخند تو
    تعادل این شهر را به هم می ریزد
    اما . . .
    تو بخند
    بهانه ای باید
    زندگی را از نو ساختن

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا