-anjel-

-anjel-

عضو جدید از تهران
عضویت
آخرین بازدید
ارسال ها
273
پسندها
372
امتیاز
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • DONYA16822
    سلام آره دوست دارم ولی امشب اولین باره شعرهاش رو میخونم .... ندیدم متاسفانه ...
    نه اهل روزگارم نه همنشین سایه
    بزن به سیم آواز تا آخر گلایه
    اینجای شعر رو دوست داشتم خیلی
    DONYA16822
    نه اهل روزگارم نه همنشین سایه
    بزن به سیم آواز تا آخر گلایه
    رو سرزمین بی سر یه سرو سربلندم
    به شاخ و برگ سبز خودم دخیل می
    بندم
    ستون تخت جمشید برج غرور من نیست
    من با تو بهترینم ثانیه گور من نیست
    تو کی هستی که خیال داشتنت
    یه دم از خاطر من دور نمیشه ؟
    رو به روی آینه چشمات رو نبند
    خورشید از نور خودش کور نمیشه
    ببین که داس وحشت حریف یاس من نیست
    سکوت این کرانه
    خلع لباس من نیست
    ببین کلید سرداب تو دست این اسیره
    برگ امان نمی خوام برای گریه دیره
    برهنه مثل دریاس صدای آبی من
    هزار تا عمر نوه عمر حبابی من
    تو کی هستی که خیال داشتنت
    یه دم از خاطر من دور نمیشه ؟
    رو به روی آینه چشمات رو نبند
    خورشید از نور خودش
    کور نمیشه
    (یغما گلروئی )
    یارانراد
    می دونید از کجا خوشم اومد
    از اونجا که خاکش کردید و براش سنگ هم گذاشتید
    پس حتما برام تعریف کنید
    منم امسال یه خاطره خنده دار از جوجه ها دارم که خواستید میگم
    اصلا هم سرم درد نمی یادش:)
    DONYA16822
    آن روزها رفتند
    آن روزهای خوب
    آن روزهای سالم سرشار
    آن آسمان های پر از پولک
    آن شاخساران پر از گیلاس
    آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به
    یکدیگر
    آن بام های باد بادکهای بازیگوش
    آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
    آن روزها رفتند
    آن روزها یی کز شکاف پلکهای من
    آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید
    چشمم به روی هر چه می لغزید
    آنرا چو شیر تازه می نوشید
    گویی میان مردمکهایم
    خرگوش نا آرام
    شادی بود
    فروغ ...
    یارانراد
    دنیای مجازیم با این خواصش :D
    راستش دلم نمی یاد نگه دارم تو قفش
    این مرغ میناهم که داییم بهم داده فقط به اسم منه وگرنه مامان بابام بهش رسیدگی می کنن بهش حرف زدن یاد میدن
    اینسری بردنش تو حیاط از قفس در رفت این دوتا عزیز داشتن گریه می افتادن بعد بابا رفت تو کوچه صداش زد اومد سمتش و گرفتش خیلی خوشحال شدن
    انگار یکی از بچه هاشون از مرگ نجات پیدا کرده:biggrin:
    یارانراد
    سلام
    بله این مسله دیگه حل شد و جا افتاد :)
    خب ادامه اش پایین گفتم دیگه
    گفتم خیلی خوبه که می یایید باشگاه و هستید منظورم این بود به جون خودم
    بله به همین میخواستم بسم ما ادها دوتا من داریم من طبیعی و من عالی
    می خواستم بگم خدا مارو از من طبیعی یاهمون من پست دور کنه تا به من عالی برسیم
    -----------------------------------------------------------------------------------------------
    در اتاقم روبه حیاته باز بوده اومده رفته زیر تخت:biggrin:
    DONYA16822
    نگاه کن
    در لحظه ای بزرگ به ثبت رسیدی
    در لحظه ای مایل به خنده که انگار
    گفته باشی : سیب
    یارانراد
    ببخشید که اشتباه فک کردم:redface:
    اخه این تمام که گفتید همچین محکم و قاطعانه بود که فک کردم از نظرم عصبانی شدید:biggrin:
    شماهم هروقت که میاید باشگاه خب.....
    خیلی خوبه
    اما چیزی که میخواستم بگم
    یه سوال میپرسم
    چی یا کی باعث میشه ما از خدا فاصله بگیریم:que:
    ---------------------------------------------------------------
    راستی یه گربه زیر تختم بود :w45: وقتی یدفعه ای در رفت بیرون سکته کردم:biggrin:
    یارانراد
    یه چیز دیگه هم
    هروقت اومدید با اجازه تون میگم
    الان دیگه پرگویی نمی کنم:smile:
    یارانراد
    مطمینن مسبب اصلی هر خطا خود ادمه اختیار خود ما ست که به زندگیمون به سمت خیر و روشنایی یا تاریکی جهت میده
    خب اخه خانم روشنک همه ی ما ادمها مثل هم نیستیم همه تو یه درجه نیستیم همه نقاط قوت وضعف داریم ونزدیک شدن بوسیله نادرست مارو از خدا دور میکنه
    ببخشید از اینکه گفتید تمام بازم ادامه دادم
    اخه باید بهتون میگفتم
    یاعلی.
    یارانراد
    خب
    خواه ناخواه اسبابی بوجود می یاد که ادم و مشغول به خودش میکنه واز خدا غافل
    خب
    همینها ادم رو از خدا دور میکنه:smile:
    مثال هم زیاد هست
    خواستید میگم
    Milad.dhg
    مرسی فرشته جان از آرامشی که همیشه به من میدی.. ایشالله همیشه شاد باشی و پیروز خانمی..:gol: به امید فردایی بهتر و روشنتر.. شبت زیبا..:w27:
    Milad.dhg
    چه تفسیر قشنگی.. آره منم امیدوارم این ابرای دلم برن کنار... به خدا از صبح تا حالا به جوریم.. اصلا این حس دوس نداشتم..
    Milad.dhg
    نمیدونم والله.. فقط میدونم ییهویی امروز خالی شدم.. خیلی کم آوردم..:(
    Milad.dhg
    خدارو شکر ..خوشحالم خوبی خانمی.. راستش من نه زیاد خوب نیستم فرشته جان.. نمیدونم چرا امروز اینقدر دپرس شدم..
    DONYA16822
    باز کن پنجرهها را که نسیم
    روز میلاد اقاقی ها را
    جشن میگیرد
    و بهار
    روی هر شاخه کنار هر برگ
    شمع روشن کرده است
    همه چلچله ها
    برگشتند
    و طراوت را فریاد زدند
    کوچه یکپارچه آواز شده است
    و درخت گیلاس
    هدیه جشن اقاقی ها را
    گل به دامن کرده ست
    باز کن پنجره ها را ای دوست
    هیچ یادت هست
    که زمین را عطشی وحشی سوخت
    برگ ها پژمردند
    تشنگی با جگر خاک چه کرد
    هیچ یادت هست
    توی
    تاریکی شب های بلند
    سیلی سرما با تاک چه کرد
    با سرو سینه گلهای سپید
    نیمه شب باد غضبناک چهکرد
    هیچ یادت هست
    حالیا معجزه باران را باور کن
    و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
    و محبت را در روح نسیم
    که در این کوچه تنگ
    با همین دست تهی
    روز میلاد اقاقی ها را
    جشن میگیرد
    خاک جان یافته است
    تو چرا سنگ شدی
    تو چرا اینهمه دلتاگ شدی
    باز کن پنجره ها را
    و بهاران را
    باور کن
    DONYA16822
    من میرم دوست جون ، دوست داشتم بیشتر باهات حرف بزنم ......
    انشالله بعدا ... مواظبه خودت باش :smile:
    DONYA16822
    قابل نداشت
    شعرها از خانم رویا زرین بود
    خودم هم یکمی شعر میگم ولی برای خودم آخه خیلی شعرام غمگینن :(
    DONYA16822
    دیوارهای خالی اتاقم را
    از تصویرهای خیالی او پر می کنم
    خدای من زیباست
    خدای من رنگین کمان خوشبختی ست
    که پشت
    هر گریه
    انعکاسش را
    روی سقف اتاق می بینم
    من هیچ
    با زبان کهنه صدایش نکرده ام
    و نه
    لای بقچه پیچ سجاده
    رهایش
    او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و
    من در نهایت حیرت
    حالا
    گاه گاهی که به هم خیره می شویم
    تشخیص خدا و بنده
    چه سخت است
    DONYA16822
    گاه گاهی
    شبیه شوقی بزرگ شوقی که پنهان نمی شودش کرد
    بر در می کوبی و میخ کوب تماشات
    مات می شوم
    خلاصه کنم
    این خانه کوچک است
    و سقف کوتاه آرامش
    آوار دم به دمی ست
    DONYA16822
    الهی ...
    انشالله که با موفقیت تمومش کنی .................. منم دلم برای دوست جونم تنگ شده بود :smile:
    DONYA16822
    کم پیدای دوووووووووووووست جون
    دوست دارم بیشتر باهات صحبت کنم :smile:
    من خوبم ، تو چطوری ؟؟
    DONYA16822
    می روم رو به روی آیینه
    با مدادهای رنگی ام و
    این خطوط کمرنگ زیبایی ازلی و
    چند لحظه بعد
    الو ! تلفنچی ؟
    لطفا شماره ی مجنون
    خانم ! خوابتان بخیر
    خطوط ارتباطی مان
    با زمین و آسمان قطع است
    الو ، الو ، الو
    می خواهی دوباره عاشقم شوی یا
    نه نه نه
    حالا لیلای آیینه رو به روی چشمان حیرتم
    تکه تکه تکه خرد می شود
    و من کهرسم توبه نمی دانم
    می روم رو به روی آیینه ای دیگر
    تا با مدادهای رنگی ام
    از خطوط کمرنگ زیبایی ازلی
    چیزی بگویم
    (رویا زرین)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا