THE INTERVIEW WITH GOD
گفتگو با خدا
I dreamed I had an interview with God(در روئیاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم)
So you would like to interview me?” God asked”(خدا پرسید پس تو میخواهی با من گفتگو کنی؟)
If you have the time” I said”(من در پاسخش گفتم اگر وقت دارید)
“ God smiled. “My time is eternity(خدا خندید و گفت:وقت من بینهایت است)
“? What questions do you have in mind for me”(در ذهنت چیست که میخواهی از من بپرسی؟)
“ What surprises you most about humankind?”(پرسیدم:چه چیز بشر شما را سخت متعجب میسازد؟)
…God answered(خدا پاسخ داد کودکیشان)
,That they get bored with childhood”(اینکه آنها از کودکیشان خسته میشوند)
they rush to grow up, and then(عجله دارند که بزرگ شوند و بعد)
“ long to be children again(پس از مدت ها آرزو میکنند که کودک باشند)
ادامه دارد...