-anjel-
پسندها
372

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام آره دوست دارم ولی امشب اولین باره شعرهاش رو میخونم .... ندیدم متاسفانه ...
    نه اهل روزگارم نه همنشین سایه
    بزن به سیم آواز تا آخر گلایه
    اینجای شعر رو دوست داشتم خیلی
    نه اهل روزگارم نه همنشین سایه
    بزن به سیم آواز تا آخر گلایه
    رو سرزمین بی سر یه سرو سربلندم
    به شاخ و برگ سبز خودم دخیل می
    بندم
    ستون تخت جمشید برج غرور من نیست
    من با تو بهترینم ثانیه گور من نیست
    تو کی هستی که خیال داشتنت
    یه دم از خاطر من دور نمیشه ؟
    رو به روی آینه چشمات رو نبند
    خورشید از نور خودش کور نمیشه
    ببین که داس وحشت حریف یاس من نیست
    سکوت این کرانه
    خلع لباس من نیست
    ببین کلید سرداب تو دست این اسیره
    برگ امان نمی خوام برای گریه دیره
    برهنه مثل دریاس صدای آبی من
    هزار تا عمر نوه عمر حبابی من
    تو کی هستی که خیال داشتنت
    یه دم از خاطر من دور نمیشه ؟
    رو به روی آینه چشمات رو نبند
    خورشید از نور خودش
    کور نمیشه
    (یغما گلروئی )
    می دونید از کجا خوشم اومد
    از اونجا که خاکش کردید و براش سنگ هم گذاشتید
    پس حتما برام تعریف کنید
    منم امسال یه خاطره خنده دار از جوجه ها دارم که خواستید میگم
    اصلا هم سرم درد نمی یادش:)
    آن روزها رفتند
    آن روزهای خوب
    آن روزهای سالم سرشار
    آن آسمان های پر از پولک
    آن شاخساران پر از گیلاس
    آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به
    یکدیگر
    آن بام های باد بادکهای بازیگوش
    آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
    آن روزها رفتند
    آن روزها یی کز شکاف پلکهای من
    آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید
    چشمم به روی هر چه می لغزید
    آنرا چو شیر تازه می نوشید
    گویی میان مردمکهایم
    خرگوش نا آرام
    شادی بود
    فروغ ...
    دنیای مجازیم با این خواصش :D
    راستش دلم نمی یاد نگه دارم تو قفش
    این مرغ میناهم که داییم بهم داده فقط به اسم منه وگرنه مامان بابام بهش رسیدگی می کنن بهش حرف زدن یاد میدن
    اینسری بردنش تو حیاط از قفس در رفت این دوتا عزیز داشتن گریه می افتادن بعد بابا رفت تو کوچه صداش زد اومد سمتش و گرفتش خیلی خوشحال شدن
    انگار یکی از بچه هاشون از مرگ نجات پیدا کرده:biggrin:
    سلام
    بله این مسله دیگه حل شد و جا افتاد :)
    خب ادامه اش پایین گفتم دیگه
    گفتم خیلی خوبه که می یایید باشگاه و هستید منظورم این بود به جون خودم
    بله به همین میخواستم بسم ما ادها دوتا من داریم من طبیعی و من عالی
    می خواستم بگم خدا مارو از من طبیعی یاهمون من پست دور کنه تا به من عالی برسیم
    -----------------------------------------------------------------------------------------------
    در اتاقم روبه حیاته باز بوده اومده رفته زیر تخت:biggrin:
    نگاه کن
    در لحظه ای بزرگ به ثبت رسیدی
    در لحظه ای مایل به خنده که انگار
    گفته باشی : سیب
    ببخشید که اشتباه فک کردم:redface:
    اخه این تمام که گفتید همچین محکم و قاطعانه بود که فک کردم از نظرم عصبانی شدید:biggrin:
    شماهم هروقت که میاید باشگاه خب.....
    خیلی خوبه
    اما چیزی که میخواستم بگم
    یه سوال میپرسم
    چی یا کی باعث میشه ما از خدا فاصله بگیریم:que:
    ---------------------------------------------------------------
    راستی یه گربه زیر تختم بود :w45: وقتی یدفعه ای در رفت بیرون سکته کردم:biggrin:
    یه چیز دیگه هم
    هروقت اومدید با اجازه تون میگم
    الان دیگه پرگویی نمی کنم:smile:
    مطمینن مسبب اصلی هر خطا خود ادمه اختیار خود ما ست که به زندگیمون به سمت خیر و روشنایی یا تاریکی جهت میده
    خب اخه خانم روشنک همه ی ما ادمها مثل هم نیستیم همه تو یه درجه نیستیم همه نقاط قوت وضعف داریم ونزدیک شدن بوسیله نادرست مارو از خدا دور میکنه
    ببخشید از اینکه گفتید تمام بازم ادامه دادم
    اخه باید بهتون میگفتم
    یاعلی.
    خب
    خواه ناخواه اسبابی بوجود می یاد که ادم و مشغول به خودش میکنه واز خدا غافل
    خب
    همینها ادم رو از خدا دور میکنه:smile:
    مثال هم زیاد هست
    خواستید میگم
    مرسی فرشته جان از آرامشی که همیشه به من میدی.. ایشالله همیشه شاد باشی و پیروز خانمی..:gol: به امید فردایی بهتر و روشنتر.. شبت زیبا..:w27:
    چه تفسیر قشنگی.. آره منم امیدوارم این ابرای دلم برن کنار... به خدا از صبح تا حالا به جوریم.. اصلا این حس دوس نداشتم..
    نمیدونم والله.. فقط میدونم ییهویی امروز خالی شدم.. خیلی کم آوردم..:(
    خدارو شکر ..خوشحالم خوبی خانمی.. راستش من نه زیاد خوب نیستم فرشته جان.. نمیدونم چرا امروز اینقدر دپرس شدم..
    باز کن پنجرهها را که نسیم
    روز میلاد اقاقی ها را
    جشن میگیرد
    و بهار
    روی هر شاخه کنار هر برگ
    شمع روشن کرده است
    همه چلچله ها
    برگشتند
    و طراوت را فریاد زدند
    کوچه یکپارچه آواز شده است
    و درخت گیلاس
    هدیه جشن اقاقی ها را
    گل به دامن کرده ست
    باز کن پنجره ها را ای دوست
    هیچ یادت هست
    که زمین را عطشی وحشی سوخت
    برگ ها پژمردند
    تشنگی با جگر خاک چه کرد
    هیچ یادت هست
    توی
    تاریکی شب های بلند
    سیلی سرما با تاک چه کرد
    با سرو سینه گلهای سپید
    نیمه شب باد غضبناک چهکرد
    هیچ یادت هست
    حالیا معجزه باران را باور کن
    و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
    و محبت را در روح نسیم
    که در این کوچه تنگ
    با همین دست تهی
    روز میلاد اقاقی ها را
    جشن میگیرد
    خاک جان یافته است
    تو چرا سنگ شدی
    تو چرا اینهمه دلتاگ شدی
    باز کن پنجره ها را
    و بهاران را
    باور کن
    من میرم دوست جون ، دوست داشتم بیشتر باهات حرف بزنم ......
    انشالله بعدا ... مواظبه خودت باش :smile:
    قابل نداشت
    شعرها از خانم رویا زرین بود
    خودم هم یکمی شعر میگم ولی برای خودم آخه خیلی شعرام غمگینن :(
    دیوارهای خالی اتاقم را
    از تصویرهای خیالی او پر می کنم
    خدای من زیباست
    خدای من رنگین کمان خوشبختی ست
    که پشت
    هر گریه
    انعکاسش را
    روی سقف اتاق می بینم
    من هیچ
    با زبان کهنه صدایش نکرده ام
    و نه
    لای بقچه پیچ سجاده
    رهایش
    او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و
    من در نهایت حیرت
    حالا
    گاه گاهی که به هم خیره می شویم
    تشخیص خدا و بنده
    چه سخت است
    گاه گاهی
    شبیه شوقی بزرگ شوقی که پنهان نمی شودش کرد
    بر در می کوبی و میخ کوب تماشات
    مات می شوم
    خلاصه کنم
    این خانه کوچک است
    و سقف کوتاه آرامش
    آوار دم به دمی ست
    الهی ...
    انشالله که با موفقیت تمومش کنی .................. منم دلم برای دوست جونم تنگ شده بود :smile:
    کم پیدای دوووووووووووووست جون
    دوست دارم بیشتر باهات صحبت کنم :smile:
    من خوبم ، تو چطوری ؟؟
    می روم رو به روی آیینه
    با مدادهای رنگی ام و
    این خطوط کمرنگ زیبایی ازلی و
    چند لحظه بعد
    الو ! تلفنچی ؟
    لطفا شماره ی مجنون
    خانم ! خوابتان بخیر
    خطوط ارتباطی مان
    با زمین و آسمان قطع است
    الو ، الو ، الو
    می خواهی دوباره عاشقم شوی یا
    نه نه نه
    حالا لیلای آیینه رو به روی چشمان حیرتم
    تکه تکه تکه خرد می شود
    و من کهرسم توبه نمی دانم
    می روم رو به روی آیینه ای دیگر
    تا با مدادهای رنگی ام
    از خطوط کمرنگ زیبایی ازلی
    چیزی بگویم
    (رویا زرین)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا