ALIREZA.F.1988

ALIREZA.F.1988

کاربر ممتاز
کاربر حرفه ای از اصفهان
عضویت
آخرین بازدید
ارسال ها
11,169
پسندها
17,605
امتیاز
114

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • wwwparvane
    آدمهایی تو دنیا هستن که

    وقتی باهاشون هستی,

    احساس می کنی خودتی!

    آغوششون امن ترین جای دنیاست.....

    بودن باهاشون بهترین لحظات دنمیاست:

    این آدمها کم هستن:

    ولی....

    هستن...!!!!
    *شیرین*
    بازم مثل همیشه نیستین؟؟؟!!!
    حتما بعد چندروز کلی کار دارینو وحسابی مشغولین
    خداقوت..مراقب خودتون باشین
    *شیرین*
    سلام خوبین خوشین سالمین؟؟
    زیارتا قبول باشه;-)
    عیدتون گذشته و آیندتون موباااااااااااااااااااارررک
    خوش گذشت عایا؟؟ شمال هم اومدین؟؟
    خواهش میکنم ناقابل بود بهرحال بهتون قول داده بودم
    هیچوقت زیر قولم نمیزنم..خوشتون اومد؟؟
    arisa textile
    اي غايب از باشگاه ، عيدت مبارك
    :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:(ببين چقده بهت عيدي دادم كلي پول اين گلارو دادم مثل جونت مواظبشون باشيا)
    من واسه همه اين كارارو نميكنمااااااااا
    portgirl
    زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند
    چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
    گاهی فرصت نبود
    گاهی حوصله
    و من خیلی دیر این را فهمیدم
    خیلی دیر
    هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
    کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد
    *شیرین*
    ☆☆☆عیدتون پیشاپیش پشتاپشت پسوپیش جفت پا باکله موباااااااااااااااااااارررک☆☆☆
    یاغیش
    سلام عزیزممممم
    خوبی؟خوشی؟سلامتی؟
    نه عزیزم منکه اینجانبودم تازه اومدم
    چیکارامیکنی؟
    *شیرین*
    خوبان نه درازدحام روز گم میشوند
    نه در خلوت شب...
    وبدان تو همیشه پیدایی
    *شیرین*
    برای محبت هایی که عمیق اند
    ندیدن ونبودن هرگز بهانه ازیاد بردن نیست
    *شیرین*
    زلالترین شبنم شادی را همیشه برروی لبانت آرزو دارم
    نه برای امروز
    بلکه برای فرداهای هرروز
    تاریک وتنها
    مي داني اولين بوسه ي جهان چه طور كشف شد؟
    در زمان هاي بسيار قديم زن و مردي پينه دوز يك روز به هنگام كار، بوسه را كشف كردند.
    مرد که دست هاش تا آرنج گلي بود تكه نخي را به دندان كند، به زنش گفت بيا اين را از لب من بردار و بينداز.
    زن هم دست هاش به سوزن و وصله بود، آمد كه نخ را از لب هاي مرد بردارد، ديد دستش بند است، گفت چه كار كنم...
    ناچار با لب برداشت، شيرين بود، ادامه دادند...
    arisa textile
    ا اينجا چه خبره مگه ميخواي بري مسافرت ؟كجا به سلامتي؟
    ببين ما يه روز نبوديما چقد اتفاقات جديد اوفتاده
    خيلي بدي كه به منم نگفتي حالا شايد مي خواستيم ما هم بيام
    اي خسيس خان
    arisa textile
    سلام
    مرسي عزيز
    پشت به شما نكرده اما نه اين كه خجالتيه روش نشده
    تازشم چون خيلي نانازه ترسيده صورت ماهشو ببيني چشمش بزني پشتشو كرده:biggrin:
    *شیرین*
    مارسم دوستیمان مثل نان نیست که گرمش در سفره دل باشد وسردو بیاتش سهم نمکی!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا