مزاحم داشتم..
یه بابایی پیدا شد.. و بی ادبی کرد... کلا رفته بودم..که از طرف باشگاه بهم ایمیل زدن. برگردو.. بعد پیرجو گفت بمونو از این حرفا...
کاربرای تازه واردی که وارد باشگاه میشن.. ادبو گذاشتن تو جیبشونو هر رفتار بی ادبی رو شوخی میدونن. و متوجه نیستن باکی دارن شوخی میکنن...
اینا منو ازار میده... همین.. اره یه ذره پکر بودم.. گفتم یه فعالیت ریزی کنم.. که از حال و احوال اینجوری در بیام....
یه کوچولوهم سرم درد میکنه. از اونور هزارتا کتاب و کار ریخته سرم نمیدونم به کدوم برسم.
امسال میخوام پزشکی شرکت کنم..

موندم موفق میشم یانه.. درس میخونم.. ولی کافی نیست.. زیادم درس میخونم مخم کشش نداره.... چرت و پرتی میخونم. کلا میبندم.