نفس میزند موج
نفس میزند موج
ساحل نمیگیردش دست
پس میزند موج .
فغانی به فریاد رس میزند موج !
من آن رانده مانده بیشكیبم
كه راهم به فریادرس بسته
دست فغانم شكسته …
زمین زیر پایم تهی میكند جای
زمان در كنارم عبث میزند موج !
نه در من غزل میزند بال
نه در دل هوس میزند موج .
رها كن، رها كن
كه این شعله خرد چندان نپاید
یكی برق سوزنده باید
كزین تنگنا ره گشاید
كران تا كران خار و خس میزند موج !
گر این نغمه، این دانه اشك
درین خاك، روئید و بالید و بشكفت
پس از مرگ بلبل ببینید
چه خوش بوی گل در قفس میزند موج !…