mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بـــه کسی که تنهات گذاشت بگو


    ایــــن تو بـودی که باختی نه مــــــن


    من کسی رو از دَست دادم که دوستم نَداشت


    امــــــــــــا


    تو کسی رو از دست دادی که عاشِقِت بود

    خوشبختی رنگین کمان لبخند توست !


    که.... با هر ترنم باران شکل می گیرد!


    «فقط خوشحال باش»


    من اشک آسمان را در می آورم!
    دوستان ببخشید نمیتونستم یکی‌ یکی‌ دعوت کنم
    ولی‌ الان این پستو میزارم که همتون بدونید
    20 اردیبهشت مراسم نامزدیمه
    از همینجا از همتون دعوت می‌کنم که تشریف بیارید
    آدرسم میدم : تهران، ولیعصر،تالار پذیرائی لوکس طلايی
    از ساعت ۱۹ الی‌ ۲۲ خوشحال میشم بیاید عزیزان
    خواهشا گل ، کادو و شیرینی نیارین
    فقط دوستان , داشتید می‌آمدید سر راه
    یه نامزدم واسه من بیارید ...
    سرم را که تکیه میدهم


    به سینه ی مردانه ات



    همه ی کوهها کم می آورند



    امن ،آغوش توست که



    بهانه ایی میشود



    برای هزار باره پیدا شدن در حریمت....


    پس می زنم لحظه ها را

    تا برسم به بلندای آغوش آرامــــــــش بخش تو

    که در آغوشم بگیری

    و من...

    دنیایم را ببازم در پس عطر تنت..!


    در سرزمين قلبم خانه اي ساختم که پنجره هايش هيچ گاه از ديدنت خسته نمي شوند ، در اين خانه هميشه

    خاطراتم را مرور مي کنم ، اگر چه ازت دور شدم ولي حرف هاي گرمت آرامش بخش دل پر از غم من است ، نام تو

    هميشه در ذهنم و ياد تو هميشه در قلبم جاريست.m



    زندگی من .....

    نگاهم کن ...میخواهم خستگی هایت را در پیچک اغوشم از مهر بپوشانم ...

    زندگی من ...

    تو کالبد وجودم را محصور خود و محبت بی دریغ خود کرده ای .......

    از نگاهم رازهای دلم را بخوان ...

    وقتی نیستی ....مثل این است که من نیستم ...

    وجودم به وجود تو وابستست ....

    تکیه گاه من ...سینه های مردانه توست ...

    دستان توست ...

    محل زندگی من اغوش توست ....

    مرا ازنگاهم دریاب ....

    که دوستت دارم ....



    اینجایی

    نشسته بر زرورق خیال من

    بر بستر زلال برکه ی احساس

    و با پوست لطیف و نازک خویش

    پرنیان موجهای مهربان آب را متبرک می کنی

    اینجایی

    درست در میان موجهای قلب من...
    دوستی دیگه
    خلی وقت پیشا فرستادم ولی چون باشگاه نبودم الان اومدم پیجت:redface:
    Star ミ★ミ ـــــ♥ ــ تـــولــــد♥بـهترین ♥داداش ♥� �دنهاستــ♥ ــــミ
    عشق من

    دستانت ......گرمی خورشید را دارد ...

    چشمانت ....پاکی اسمان را ...

    بزرگی قلبت به اندازه دنیا ...

    سینه های مردانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ...

    مرا ......

    چه موهبت بزرگیست که تو را دارم ...

    شاهزاده ی من ...












    عشق من

    قلبم را تا به ابد به تو هدیه میدهم ......

    نگاهم را

    دستانم را به تو هدیه میدهم ..

    امانتی از من به تو ..باورم را به تو هدیه میدهم ....

    من یک انسانم ....از جنس خاک ...از جنس اب ...از جنس باد ...از عشق هوای نفسهای پروردگارم ...

    پیچک عشق را در وجودم نهفته ام ...و تو را محصور عشقم میکنم ...

    مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!

    بوی عطر تنت را مدت هاست به انتظار نشسته ام ...

    با نگاهم به دنبالت میگردم ...

    توئی تنها بهانه دلخوشی هایم

    تنهایت نمیگذارم ....

    رهایت نمیکنم ....


    تو با نگاهت ..عشقت را در قلبم میپرورانی ....

    دوستت دارم ....

    زندگی من .....

    عشق من ...

    دفتر عشقمان را بازمیکنم

    تیتر صفحه اول : به نام یگانه من .........اوکه سرچشمه رنگین کمان عاشقیست ....

    مینویسم ....

    عشق را از قلبم خواندم و سکوت را مینویسم ....

    نگاه میکنم به اوازباران ......بارانی که فصل بهار را برای دلم هدیه کرده است ...

    دردلم شعرهاییست که فقط جوهر وجودت ان را شاعراست ....

    به یاد دارم نگاهی که قلبم را مجنون خود کرد ...چه بی تاب بود ....چشمانت .....چشمانت همه ی فصل ها را در خود داشت ...

    انتظارلبهایم برای بوسیده شدن ......لمس اغوش مردانه ات به نوازش امواج دریا به ساحل .....مرا ارامشی مطلق ازعشق بود ...

    ....هیچ چیزجز تو برایم به معنای حقیقت نبود ....فانوس نگاهت مرا رهنمای ساحل قلبت بود ......

    زمزمه تاروپود وجودت به من حکم وصال را میداد......

    از این لحظه بود که تو را .....نفسهایم..جانم ...و زندگی ام دانستم .......

    و نبودنت را نبود نفسهایم ...و تمام شدن زندگی ام برای همیشه.........






    لحظه های دلتنگی ام ...

    من .....خاطره به خاطره .....مرور میکنم اوای درونم را ...

    سکوت میکنم ...عاشقانه هایم را ...

    سکوت میکنم نگاهم را ...

    وتنها ورق های دفترم را با سکوت دلم ......نگاهم ....احساسم .....مینویسم.......


    مانی









    باران نوازشم کن .........

    مرا بنگر که برای دیدارت کوچ کرده ام به دشت ها ........

    مرا نوازش کن ........

    من ارامم ......

    مرا با بوسه هایت عاشقانه خواب کن......

    من از جنس توام ......من ازجنس دلهای باران دیده ام ...

    منم ........اواره ی همان دشتی که خواب دیده است مرا ....

    منم ....اهنگ ترنم عشق تو ......

    ببار باران ....

    ببار ...






    دستاشو مشت کـرده بود... پرسـیدم توي مشتت چـیه؟!

    گفت : خودتـ نگـاه کن

    دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...توی دستاش چیزی نبود!!!

    گفتم : چیزی نیست کـه...

    دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:

    نبــود...ولی "حــالا هست"!



  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا