راستی داادش ستی رفته بود بیرون دوتا پسر کوچلو براش جوراب خریدن دادن بچه نمیگرفت مامان گرفت ازشون گفت ممنون
بهد ستیا اومده خونه مامانش اومده میگه نباید میگرفتی به سستی یاد داده بزن وسایل تو سرشون و چشم غره بزن بهشون مامان میخنده میگه بابا بجه هستن ستی میدونی چی گفت:جوراب برداشته انداخته حیاط میگه گور باباشون ........دی

خواهرم میگه وای دخترم 3 سال و چند روزشه به هیچکس نمیدمش.........دی خواهرم هوایی شده ها فکر میکنه دخملس میخوان ببرن........دی