خو مامانم نبودش...
ناهار درست کرده...
بعدشم دکتر گفت من از ساعت 11 و نیم تا 2 دانشگام...قبل از 11 نمیتونستم برم..
غذا رو اماده کردم بعد ب وحید زنگ زدم اومد دنبالم رسوندم دمه دانشگا....
منم سریع رفتم اتاق اساتید..
ولی دکتر نبود

اما مهندس بود

تنها نشسته بود پشت سیستم خودش

خیلی خوشحال شد...میگفت شما چرا نمیاید سر بزنید...بعد از شما دیگه دانشجو وجود نداره...

گفتم مهندش شما لطف دارین ایشالا مزاحم میشیم

ولی نتونستم بمونم

اخه وحید دمه در منتظر بود...زود خدافظی کردم . برگشتم...جزوه رو دادم دست مهندس