mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چقدر تنهایم...

    این را وقتی می فهمم که در غبار آیینه خود را می بینم...

    وقتی می فهمم که اشکهایم با انگشتان باد پاک می شوند...

    و وقتی که خاک بر چهره ام بوسه می زند...

    و من بی هیچ رمقی اسیر کوی و برزنم...

    کاش هیچگاه سکوت نمی کردم...

    چنان از عطر اقاقی مست شدم،

    که فراموش کردم سکوت کوچه را...
    حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

    حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

    اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

    خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

    برمیگردم چـون

    دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

    شاهزاده من ...


    دریا ما را به ساحلش میخواند ....

    ابر های باران زا ما را برای استقبال از قطره های حاوی از عشقش میخواند ....

    ببین ...

    اغوشم برای توست ....گوش فرا بده به امواج که عشق را همراه دلهایمان زمزمه میکنند ...

    نگاهم را بخوان که منم اواره نگاه تو ....

    مرا به اغوشت رهسپار بدار ..

    زندگی من ....


    مانی


    کجایی یار من ....


    این عشق ......قلبمان را بهاری کرده است ....

    در رویایی عاشقانه هستم .......چشمانم را میگشایم ........عشق را در چشمان همیشه بهاری تو میبینم ....

    من ....تو را میخوانم ......به دنبال نجوای عاشقانه تو میگردم ....و نگاهت را میابم که مرا پر ازبوسه های عاشقانه میکند ...

    کجایی یار من ؟؟؟ کجایی ترنم وجود من ؟؟ نفسهایم ازتوست .........تکیه گاهم از وجود پر از شعله های عشق توست ...

    من را جانی دوباره ببخش ......زندگی من .....


    مانی


    دوست دارم نشستن در ساحل دریا را ....

    لحظه هایی که حرف سکوت کرده ای را دردلم دارم

    دریا را راز دارم میدانم

    هر نسیمی از دریا .....بوسه هایی دارد از جنس نوازش ....

    و اغوشی که در برمیگیرد اغوش ظریف مرا ....

    صدای دریا زمزمه هایی را از عشقش به ساحل .....برایم بازو میکند که او نیز بی تاب است ....

    دریا سکوت را به امواجش میخواند ...

    ساحل همان میعادگاه عاشقانه های من و دریاست .....

    مانی

    شاهزاده ی من .......

    بی تابانه دلم تو را میخواند

    اغوشت را

    نگاهت را

    دلتنگم .....زندگی من ...

    مانی
    بخواب عشق من ....

    چشمانت را ارام ببند .....تو دیگر متعلق به خودت نیستی ......دیگر وجودت با من یکیست ....

    تو را در اغوشم در پیچک های تنم میبوسم ...

    تو را با بوسه هایم به رویایی از جنس نوازش عشق در چشمه ی مهتاب ....خواهم برد ...

    تو را در اغوشم به پیچک های تنم میبوسم ...

    جایی که فقط من هستم وتو ....

    ارام بخواب عشق من ...

    بخواب ای ترنم وجود من ....

    مانی
    جاده هنوز خیس است ..

    و من همچنان میروم

    به خیال ردپای اشکهایت

    ولی تردید مرا زجر می دهد

    نمی دانم !

    این خیسی اشک های توست

    یا

    خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من ...

    احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....

    احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........

    احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......

    و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده شبهای من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....

    این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........

    من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......


    مانی


    زندگی من .....

    نگاهم کن ...میخواهم خستگی هایت را در پیچک اغوشم از مهر بپوشانم ...

    زندگی من ...

    تو کالبد وجودم را محصور خود و محبت بی دریغ خود کرده ای .......

    از نگاهم رازهای دلم را بخوان ...

    وقتی نیستی ....مثل این است که من نیستم ...

    وجودم به وجود تو وابستست ....

    تکیه گاه من ...سینه های مردانه توست ...

    دستان توست ...

    محل زندگی من اغوش توست ....

    مرا ازنگاهم دریاب ....

    که دوستت دارم ....


    مانی


    دلم برایت تنگ است ....یار من ...

    دوست دارم .....تکیه کردن بر شانه هایت را .....زیرا تکیه گاه من تو هستی ....عشق من ...

    یاد هست ؟؟

    این منظره جزئی از خاطراطمان است .....فصلی از نگاهمان ....که ما را عاشقتر از همیشه کرد ...

    نگاه خوشید ....دلمان را از همیشه گرم تر کرده بود ...

    ترنم باد ....موسیقی عاشقی را مینواخت .....

    باد دلدادگیمان را به همه ی عاشقان خبر میداد ...

    بیا ....همراه من ....این خاطره را از دوباره تکرار کنیم ...

    ای عشق ....دفتر خاطرات من و تو را همه ی عاشقان میدانند ....


    مانی


    عشق من ...

    هیچگاه ترکت نخواهم کرد...

    من تو را در خود زندگی کرده ام ......من عاشقم بر تو .....ای عشق ....

    مرا بیاب ......در جاده هایی که قاصدک های احساسم را به سویت روانه کرده ام .....

    من همانجایی هستم که تو هستی ...

    من ....اندیشه ام با توست ...همیشه و همه ی لحظه ها ....زندگی من ....


    مانی


    فقـــط برای خودم هستمـــ.!.!.!


    من


    چه دوحرفــــیه وسوسه انگیزیســـت..... این من!


    نه مهـربانمــــــــــ.... نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...!


    صبورمـــ و عجـــول!! سنگــین... ســـرگردان... مغــــــــــرور... قـانــــع....


    با یـــک پیچیدگی ساده و مقــــداری بـــی حوصلگیه زیاد!!!


    برای تویـــی که چهره های رنـــگ شده را می پرستی ،


    نه سیرتــــ آدمی ؛


    هـــیچ ندارمـــــ


    راهت را بگیــر و بـــرو


    حوالی ما توقف ممنــوع است.
    دستاشو مشت کـرده بود... پرسـیدم توي مشتت چـیه؟!

    گفت : خودتـ نگـاه کن

    دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...توی دستاش چیزی نبود!!!

    گفتم : چیزی نیست کـه...

    دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:

    نبــود...ولی "حــالا هست"!

    شکسپير : اگر كسي را دوست داري رهايش كن سوي تو برگشت از آن توست

    و اگر برنگشت از اول براي تو نبوده
    آرامم

    آرام

    مثل اشکی که به لبها میرسه

    مثل رودی که به دریا میرسه

    مثل خوابی که به رویا میرسه . . .

    در من شوق رسیدن به هیچکس موج نمیزند

    من تمنای دیدن هیچکس را ندارم

    فقط آرامم

    من قرابتی با هیچکس ندارم

    شاید

    قلبم مرده است

    شاید هم روحم

    اما هرچه هست

    آرامم

    آرام ! ! !

    مثل یک مرده . . .

    ترس از هیچ چیز ندارم وقی یقین دارم

    بیشتر از من کسی دوستت نخواهد داشت

    بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد

    برو!!

    ترس برای چه؟؟

    وقتی می دانم یک روز تف می اندازی

    به تمام آن چیزهایی که به خاطرشان من را از دست دادی ...

    خوبم...باور کنید...
    اشکها را ریخته ام...غصه ها را خورده ام...
    نبودنها را شمرده ام...
    این روزها که میگذرد خالی ام...
    خالی از خشم،نفرت،دلتنگی ...و حتی از عشق...
    خالی ام از احساس...

    گـل یا پــوچ؟

    دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

    بگذار فقط تصــــــور کنم ..

    که در دستانتــــ

    برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..

    پیچک می شوم
    وحشی !!
    می پیچم
    به پر و پای ثانیه هایت
    تا حتی نتوانی
    آنی
    بی من
    " بودن" را
    زندگی کنی...!!!

    زیر باران ایستاده ام منتظرت...

    چتری روی سرم نیست...

    می خواهم قدم هایت را با قطره های باران شماره کنم!

    تو قبل از باران میرسی یا باران قبل از تو به پایان میرسد...!

    من را ملالی نیست اگر صد سال هم زیر باران بدون چتر منتظرت بمانم...

    نه از بوی یاس باران خورده خسته میشوم...

    ونه از خاکی که باران غبار از آن ربوده است!

    هروقت چلچله برایت نغمه دلتنگی خواند و خواستی دیوار را ازمیانمان برداری

    بیا....

    من تا آخرین قطره باران منتظرت می مانم

    شاید...

    شاید رنگین کمان پایان انتظار من باشد......

    من !

    سخاوتمندانه "تو" را به قلبم هدیه میدهم..

    و سخت لرزانم از هدایه ای چنان با شکوه!!

    ای بهانه ی زیبای زنده بودنم :

    سطرهای جا مانده از از شور و احساس قلبم را به تو تقدیم میکنم ..

    و برای تو مینویسم..


    برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست ..

    برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…

    برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…

    برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است..

    برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…

    برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است..

    برای تویی که عشقت معنای بودنم است..

    برای تویی که آرزوهایت آرزویم است ..


    دوستت دارم تا ..

    نه!

    دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد..

    بی حد و مرز دوستت دارم..

    صدا می زنم تو را...

    یک بار...

    دو بار...

    جوابی نمی شنوم!


    کدام قلب...؟ کدام چشم...؟ مرا عاشقانه می خواند...؟

    من به دلگرمی کدامین دست، از این جاده بگذرم...؟

    لحظه های تلخ مرا، تنها، شیرینی یک سیب رسوا می کند...!




    امــروز ،

    آرام تـــریـن

    لــــحظـﮧ ﮯ دلـگـیـــر کننــده ﮯ

    نــاب ِ دنیــاســـــــت ..

    اي کاش تنها يک نفر هم در اين دنيا مرا ياري کند ...

    اي کاش ميتوانستم با کسي درد و دل کنم ...

    تا بگويم که

    خسته تر از آنم که زندگي کنم !!!

    گـوش مـاهـی هـــــای سـاکـتــــــ…

    جـیـرجـیـــــرک هـــــای خـامـوشــــــ…

    کـلاغ هـــــای بـی خـبـــــــر …

    هـمـه بـه احـتـرام نـبـودن تـــــــــــ♥ـــــــــــــو سـکــــــوت کـرده انـد .

    احساسی دارم .....احساسی پر از تعلق .....

    احساسی که در من دمیده شده است ........احساسی از تعهد .........

    احساسی از قلب ........ از هوای نفس هایم ......

    و اکنون من این جاهستم ........پس کجاست شاهزاده شبهای من .......که او را در پیچک اغوشم غرق کنم .....

    این احساس من ...........از نفسهای گرمی است که مرا خوانده است ........

    من ......ستاره ی شبهای شاهزاده ام .......عاشقانه هایم را همراه خود اورده ام ......مرا در اغوش بکش .......


    نرگس فاطمی


    زندگی من .....

    نگاهم کن ...میخواهم خستگی هایت را در پیچک اغوشم از مهر بپوشانم ...

    زندگی من ...

    تو کالبد وجودم را محصور خود و محبت بی دریغ خود کرده ای .......

    از نگاهم رازهای دلم را بخوان ...

    وقتی نیستی ....مثل این است که من نیستم ...

    وجودم به وجود تو وابستست ....

    تکیه گاه من ...سینه های مردانه توست ...

    دستان توست ...

    محل زندگی من اغوش توست ....

    مرا ازنگاهم دریاب ....

    که دوستت دارم ....


    نرگس فاطمی


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا