مهندس خرده پا 2
پسندها
568

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ن فدات بشم راضی ب زحمت نیستم .....دست خودم نیس الانم ک دارم میمیرم اینقد گریه کردم ولی نمیدونم چرا هنوز .........
    محمد پسر عمومه...با داداشم فرقی ندارره..
    25 سالشه..الان 2 ساله ک نیست ولی هست...برا من هست...
    اتوسا میدونه...میدونه...
    آتی چن شب پیش اومد ب خابم:cry:
    اجی جونم هر کاری میکنم نمیتونم ی کلمه ای پیدا کنم ک ی ذره ارومشون کنه........فقط من میشینم باهاشون گریه میکنم.....اخه اجی دیروز ندیدی ک داییم بعد از اینکه از سر خاک برگشتن چیکار میکرد مثل زنا گریه میکرد و فقط ناله میزد.....میومد دنباش میگشت....امروزم ک مامانم میگفت رو دوچرخه علی اینقد بی تابی کرده ک نگو....
    من تورو صبور تر از این حرفا می دیدم...همیشه بقیه رو دلداری میدادی...
    حالام صبور باش عزیزم..
    وضعیت ب اندازه کافی بد هست نباید بدترش کرد...ب فکر خاله باش...
    مامانم اینا برگردن میام پیشت...خودت از وضعیت من خبر داری ...نمیشه بیام بیرون تو این وضعیت
    توی مفاتیح یه دعا هست واسه صبر بخون واسه مامانت اینا
    آجی نیایشی محمد داداشته؟فوت شده....آخییییییییییی
    آخه اگه اینجوری پیش بره همه دیونه میشن .......مامانم اینا ک همش بیهوش میشن .....نمیدونم باید چکار کنم........
    2 ساله ک محمد بین ما نیست ولی من تا حالا نتونستم باور کنم...خودت دیدی ک همیشه وقتی میخام ازش حرف بزنم میگم: محمد میگه..هیچوقت نگفتم محمد می گفت..
    محمد برا من زندس...
    علی هم برا داییت ایتا زندس...هیچوقت فراموشش نمی کنن...الان باید ب فکر زنده ها بود...
    باید دلداریشون بدی
    آخی...خدابه همتون صبر بده به حق این شب عزیز...نیایش راس میگه آجی به فکر مامانت باش...مواظبش باش زیاد بی تابی نکنه...
    اتوسا چرا فک میکنی ک فراموشش می کنن...
    من 2 سال از رفتن محمد میگذره....ب نظرت فراموشش کردم؟؟؟
    دست خودم نیس آجی .....بنده خدا مامانم الان ب زور دارو خوابش برده ن چیزی میخوره ن کاری میکنه فقط گریه و بی تابی میکنه....
    ماهم همه ب خدا توکل کردیم .....همیشه فقط این دعا رو براشون میکنم ک همون طور ک مصیبتو داده صبر در مصیبتو هم بهشون بده....اجی جونم بابام میگفت خواهرش امروز سر قبر ی کاری میکرد ک دل سنگم براشون کباب میشد چ برسه ب آدم.....یعنی میشه فراموشش کنن....من ک بعید میدونم ....
    عزیزم صبور باش...لا اقل به فکر مامانت باش...حاله خوبی نداره شمام بی طاقتی کنید ک بدتر میشه
    مطمئن باش که اونی که عزیزی رو گرفته صبر از دست دادنش رو هم به اطرافیانش میده...انقدر خودتو اذیت نکن...
    آخه سعی میکنم ولی نمیتونم وقتی از داییم حرف میزنن ک چ جوری ی شبه پیر شده دوس دارم بمیرم داییم خیلی مهربون بود ولی حالا .........آجی همه از من بدترن.....مگه خدای مهربونم خودش ی کاری کنه ب هممون ب خصوص داییمو خونوادش صبر بده .......
    میدونم سخته...خیلیم سخته ولی هروقت خیلی دلت گرفت واسش قرآن بخون نماز بخون الان اون بنده خدا این چیزا به دردش میخوره نه گریه
    دست خودم نیس آجی یاد داییمو خانوادش ک میفتم دلم میخواد همین الان بمیرم........خیلی سخته امروز اصلا نتونستم برم سرخاکش همه رفتن ب جز منو آجی کوچیکم....
    ممنون عزیزم....خب چرا انقدر خودتو اذیت میکنی خوشگلم....عمرو خدا تعیین میکنه...
    سلام قربونت برم ممنون از لطفت ....عید شما هم مبارک ونمازو روزه هاتم قبول باشه .....ن آجی زیاد خوب نیستم.....توخوبی؟؟؟
    سلام لینک یه تایپیکه برو روش میبینی:cry:
    خیلی حالم گرفتس آتوسا..
    اینم خوندم دیگه بدتر...
    دلم گرفته...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا