اجی جونم هر کاری میکنم نمیتونم ی کلمه ای پیدا کنم ک ی ذره ارومشون کنه........فقط من میشینم باهاشون گریه میکنم.....اخه اجی دیروز ندیدی ک داییم بعد از اینکه از سر خاک برگشتن چیکار میکرد مثل زنا گریه میکرد و فقط ناله میزد.....میومد دنباش میگشت....امروزم ک مامانم میگفت رو دوچرخه علی اینقد بی تابی کرده ک نگو....