onia$
پسندها
9,995

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حالا دو تا سوال اولیه که برام خیلی مهم هست رو مطرح میکنم و البته باید اشاره کنم که من کتاب کار آفرینی گام به گام نوشته آقای محمد کیا که توسط سازمان همیاری اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاه ها منتشر شده + چند تا پی دی اف در رابطه با BP رو مطالعه کردم.
    سوال اول: آیا ساختار مدونی برای نوشتن طرح کسب و کار مبتنی بر اینترنت (یا همون کسب و کار مجازی) وجود داره؟ اگه چنین چیزی هست چطور میتونم بهش دسترسی داشته باشم؟
    سوال دوم: در صورتی که ایده من شامل محرمانه بودن باشه (که به نظر خودم هست) چه ضمانت قانونی برای حفظ حقوق این ایده ها وجود داره؟ مثلا میشه در صورتی که BP رو نوشتم ثبتش کنم؟ و اگر اینکار شدنی هست موقع ارائه دادنش به فعالان کسب و کار مورد نظر چطوری باید عمل کنم؟
    حقیقتش رو بخاید طرح من به نوعی هم یک کار جدید نیست و هم تا حالا نمونه ای مشابهی نداشته. در اصل باید اینطور بگم با بررسی هایی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم که در کسب و کار مورد نظر من یک سری حلقه های مفقوده وجود داره که باعث میشه فعالان این کسب و کار نتونن از حداکثر پتانسیل موجود در بازار ایران استفاده کنن و در عین حال نتونن سرمایه هاشون رو به درستی جهت دهی بکنن.
    در نتیجه هدفی که از نوشتن این طرح دنبال میکنم جلب رضایت فعالان این کسب و کار هست چون اگر بتونم همکاری اون ها رو جلب کنم پروژه به موفقیت میرسه و در عمل این طرح میتونه نقش اصلی خودش که پر کردن خلاء موجود در این کسب و کار هست رو انجام بده.
    سلام و تشکر بابت پاسختون
    سونیا خانم من هدفم نوشتن یک BP (یا همون طرح کسب و کار هست) مدتی هست که یک طرح مد نظر دارم. یعنی دارم روش کار میکنم و به قول معروف از خام بودن در اومده، ابعاد کلیش مشخص شده و جرئیاتش هم کاملا بررسی شده. در ابتدا به قول معروف تحقیقات کتاب خانه ای انجام دادم. یعنی بررسی از طریق مستندات مربوط به کسب و کار مورد نظرم. بعدش که به تحلیل های لازم رسیدم تحقیقات میدانی انجام دادم (یعنی با کسایی که تو این کسب و کار هستن مصاحبه کردم) و به این نتیجه رسیدم که تحلیل های اولیم کاملا درست بوده. الان هم تمام جزئیات طرحم کامل هست و میخام یک طرح کسب و کار بنویسم. اما نیازی به وام ندارم.
    یه روز یکی واسم تعریف میکرد تو اتوبوس نشسته بود دید یه دختره ناز و خوشگل 9 ساله با حجابی کامل و چادری عربی اومد و رفت ته اتوبوس کنار یک خانم دیگه که از لحاظ حجاب زیاد بندش نبود نشست.خانووومه که از شدت گرما روسریه تقریبا نداشتشو باز کرده بود و خودش رو باد میزد به دختره نگاه میکرد و هیچی نمیگفت.آخر دیگه نتونس دووم بیاره و گفت دختر جون تو این گرما چه خودت رو پوشوندی نمیپزی؟دختر کوچولو که دیگه میخواست پیاده بشه روسریشو سفت کرد و گفت چرا خیلی گرمه ولی آتیش جهنم از اینم گرمتره.زنه وقتی شنید بدجوری رفت تو فکر.......
    سعی کرده ام به چشمها خیره نشوم ، چشم هر کسی رازی دارد که پنهان کرده است.
    سعی کرده ام لبخندی داشته باشم ، شاید کسی ببیند و کمی دلش باز شود.
    سعی کرده ام به گل های پارک کنار خانه مان سلام کنم ؛ گلها همیشه به دنبال نگاه های عابران سرگردان اند.
    سعی کرده ام بوی آدمیان را در باد بسپارم به ذهن ، شاید بوی آشنایی که راه گم کرده است پیدا شود.
    سعی کرده ام به نبودن بیاندبشم ؛ بودن مساله نیست ، نبودن مهم تر است.
    سعی کرده ام احساس زنی را که سر چهارراهی گل می فروخت بفهمم ، شاید شمارش ثانیه های چراغ قرمز طولانی تر شود.
    سعی کرده ام دوست بدارم چون دوست داشتن ساده است.
    ساده باشیم پس …
    چه زخم هایی بر دلم خورد...

    تا یاد گرفتم...

    كه هیچ نوازشی...

    بی درد نیست...
    لابد....جادوی کودکی هایم بود
    بزرگی دنیا
    همین ک حالا..........
    حتی تختخواب ّ کودکی هایم را هم جای نمی دهد....
    و همه ی آن چ ک دوست دارم
    واندکی بیش نیست...
    را هم جای نمی دهد...
    کوچکی ِ این دنیا و دیواره های سر ب فلک کشیده اش..
    ب دیواره ی قلبم فشار می آورد.
    و من.....
    ناتوان از درک ِ تناقض ِ عجیب ِ دنیای کودکی هایم با دنیای بزرگانه هام...
    من بزرگ شدم یا دنیا کوچک ؟
    "خودنوشت"
    از یاد نبر که از یاد نبردمت!

    از یاد نبر که تمام این سالها،
    با هر زنگِ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،
    گوشی را برداشتم
    و به جا صدای تو،
    صدای همسایه ای،
    دوستی،
    دشمنی را شنیدم!
    از یاد نبر که همیشه،
    بعد از شنیدن ش آهنگِ «جان مریم»
    در اتاق من باران بارید!
    از یاد نبر که - با تمام این احوای-
    همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى
    همیشه این من بودم
    که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم!
    همیشه حنجره من
    هواخواهِ خواندن آواز آرزوها بود!
    همیشه این چشم بی قرار...


    - یک نفر صدای آن ضبط لاکردار را کم کند !
    سلام دختر خاله ی خودم..ممنون لطف کردی! به سن تکلیف که نرسیدی که بهت بگم نماز روزه ت قبول



    خوبی گلیجان:d
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا