Mozhgan.V
پسندها
569

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دور پنجم مسابقه عکاسی(عکس با دوربین شخصی) با موضوع سفره های ماه مبارک رمضان
    یاد دوست شهیدم افتادم حال روحیم فجیه خراب نیاز به کسی دارم بهش تکیه کنم حالم خرابه
    اره پل امام حسین دختر بود از بالا جلو چشمم اومد پایین
    توهم بخند بهم امروز یک خودکشی دیدم از اینورن ان یکی دیگه حوصله برام نمونده
    پس زوده الان بیداری چرا بیداری بروبخواب من بعد والیبال اومدم نمسرفت بخوابم برای یک ساعت
    با سلام

    نقد و بررسی ِ مسابقات عکاســــی ِ معمـــــاری شماره 04 - نور و سایه


    تالار معمـــــــاری رو با " نقد ِ عکاســـــی معمـــــــــــاری " همراهی کنید . . . :gol:
    اره دیگه بقیه جزئیات کارامو که میخوام تو دیار کفر بکنم نمیگم که ریا نشه ثواب اخرویش
    از بین نره:)
    خداییش تا حالا مامانم نه یه بار جاروبرقی داده بود دستم نه یه ظرف که بشورم نه یه همچین چیزایی
    ولی خب ذاتن سرسختو مقاومم خیلی از بچه های شهرستانا و روستاها از سیرجان انصراف دادنو رفتن اما
    من موندم just like a tough man
    بگذریم من موندم این زن و دخترا چجوری تو بندر زندگی میکنن با این هوای جههنمی:Dمن که با شرتم میام بیرون گرممه
    اره فقط عین سونا بخار میمونه
    :D
    الان که برا خودم چایی درست میکنم میفهمم که چایی مامانم چی بود بفرما چایی;)
    ناراحت نباش جوجو اخه نیرو دریایی یکی دوتا لباس دیگه هم داره
    روزای اول که اومده بودم ناوگان همه ناوا و کشتیای و زیردریاییای معروفو دیدم;)
    جدی میگم
    فرماندمون که لیسانس دانشگاه افسری داشت میگفت
    تو ایرانم نیرو زمینی از همه ارشدتره ولی همه میگن که لباس نیرو دریایی از همه قشنگ تره
    ااا نشکنه لبه ناخونت تو که عاشق سختیاش بودی!؟;)
    میدونستی تفنگدارای دریایی ارشدترین نیرو تو ارتش امریکا حساب میشن؟
    خداییش یارو 20 ساله اینجاس هنو ناوبان(ستوان) نشده:D
    کلاه نظامی خودش تقزیبن مث همین کلاه ضد افتاب همین دخترا میمونه
    منم هروقت وقت میکردم میزدم اما الان تو بندر فایده نداره چون بری بیرون تعریق میکنه ضد افتابم
    بی اثر میشه
    من که سرباز نیستم افسرم (ناوبان سوم تفنگدار دریا):razz:
    نه نمیخواد بمیری جوجویی نازی تو حیفه به پوستت افتاب صبحه سیرجانو سرمای شب سیرجان
    بخوره اوف میشی
    اره بابا مث ریگ تجدید دوره میکردن دائم شبا نگهبان بودیم هی مراسم صبحگاه و دو و ورزش بود
    صبحم که یه ربع به چهار بیداری بود!
    یکم!؟
    خیالت راحت شد!؟یعنی اگه من زجر نمیکشیدم خیال تو راحت نمیشد!؟:surprised:
    هه
    منم اموزشیو تو بد اب و هواترین و سختگیرترین مرکز اموزش کشور بودم(سیرجان)
    انقدر شرایطش بد بود که به خاطر اینکه سربازا خودکشی و خودزنی نکنن
    مثل دانشگاه براشون انصراف گذاشته بودن که خونشون گردنشون نییفته!:D
    اره جدی
    خب همه که مث من نمیشن من شانسم خوب بوده یکمم فکرم البته برا توام خوبه:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا