اون يه شرايطي داشت كه مامانم قبولش نكرد.ازاولشم مامانم گفته بود باهاش تموم كنم ولي هربار تواين 3 سال ميومد سراغم دلم نميومد دلشو بشكونم

ديگه بعد 3سال مامانم امسال قبل عيد فهميد(بنده خدا حالش بد شد اصلا.ديگه ايندفه قسمم داد با اون تموم كنم.منم كه گفته بودم بشتر بهش عادت كرده بودم تا چيزه ديگه.ايندفه واقعا رابطمونو تموم كردم.هرچي باشه مهمتر از حال مامانم كه نيس .اونم كه مادره بد منو كه نميخواد.)...
اول از حميد بايد شيريني بگيريم بعد من

بعدشم خيلي وقته اينو ميشناسم جديد نيس كه شيريني بخوام بدم فقط اين جريان جديده

تازشم من نبايد بدم كه.بيا از خودش بگير
