یه روز یه ترکـــــــــــــــــــه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره!!!
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ،
همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه :
صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند
و این کاهوها روی دست او میمانند
و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم
اینها را هم میشود خورد
این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ
آقا سید علی قاضی تبریزی ره . . .
عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ،
همه ی کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره
ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه :
صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست
مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند
و این کاهوها روی دست او میمانند
و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم
اینها را هم میشود خورد
این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ
آقا سید علی قاضی تبریزی ره . . .