.:ارمیا:.
پسندها
3,649

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • الان ندا مياد:كفتم الا قليلا ك ي كم بكبيد،كهبعدش به اين هزيان كوييا نيفتطيد!حالا ميري بكبي يا عزتو خبر كنم؟:دي
    اون ك اره...قطعا اره!يكي مي كفت:امام حسين وقتي مي كفت كيست مرا ياري كند، در واقع مي كفت:كيست كه من او را ياري كنم؟يني درواقع اونه ك ب ما كمك مي كنه، ما ب اون!خدا هم همينه،اصولن هر كي ك ب ذات خودش بي ببره و با فطرت خودش همكام بشه مث خورشيده،همه رو نوراني ميكنه ولي،نيازي نيس،كسي بخودش نور بده!در،واقع كسي كه به ابديت متصل بشه و يه جايي از اين رود جاري و ساردي ك تا قيام
    اغاز مشه ك عيب هاي معصشوق هويدا مي شه و عاشق رو سرخورده مي كنه،از طرف ديكه بي مهري وى سنكدلي و بي وفايي معشوق دلسرد و نااميدش مي كنه....بس ميكرده دنبال معشوقي كه نه برنجوندش نسشه از خود براندش نه سرتابا عيب باشه، و اينجاست كه خدا علنا وارد ميشه....نتيجه ي منطقي همه محبت ها خداست،معشوق همه مردم خداست!
    دءعا خيلي كاروة خوبيشه، افرين:)
    كلن تقدير تنها سوختنه!اك بروانه اي هم باشه خودشو اتيش مزنه و شمع تنها مشه!حخود بروانه هم هميشه تنهاست....جون انقد حيران شمعه و در،جستجوشه كه ناخوداكاه همه رو ازة خودش مي رونه ، حتي شمع رو....كاهي فكر ميكنم اين ك عاشق كوره و عيب معشوق رو نمي بينه كاملا معقوله!جون هدف عشق در انتها رئسيدن ب كسيه ك واقعا عاري از عيبه،حضرت عشق،بروردكار....ينابراين بايد عاشق، معشوق رو بي عيب ببينه تان بهش دل ببنده، جون انسان ناخوداكاه به موجود عاري از عيب كه همون خالقشه دل بسته!بس تجلي منزه بودن بروردكار رو تو معشوق مي بينه و شيفته ي جمال و ،كمالي ميشه كه كامله و بي نقص....اما تلخي و رشد جايي
    محيا طفلي خيلي سر اين كار بهش فشار وارد شد من ك خدايي شرمندشم

    تو ج كار داري مكني الان؟ باز فيلم؟صداش مياد!
    بابزركم از اين ادمايي بود ك بعد مركش ثابت شد جه فرشته اي بوده!
    از اين ادما ك خيرشون ب همه مي رسه...مث خورشيد،مث بارون...
    جالبه ك .من تا بحال يك بار خابشو نديدم
    اما همه فاميل خابشو ديدن،مامان من از همه بيشتر
    هيج خابي هم الكي نيس،هميشه يا داره ب خيري سفارش مكنه يا از يطه كاري نهي ميكنه كه بعدن شرش بهمون رسيده و فهميديم جرا نهيش مي كرده
    ....دلم روشنه ندا!
    مامانم دم صبح ديروز خاب ديده بود ك بابابزركم نشسته با ي لذتي قطابايي ك من از يزد اوردم مي خوره....
    جالب اينه ظرف قطابا همون ظرفي بود ك هفته بيش توش قطاب ريختم و بردم خونه مامبزركم.


    اصن از اون موقع ي حاليم....!
    مي فهمم...كاهي ادم حتي ءتوانايي اينو داره ك بره اون كسي ك باباشو ناراحت كرده لت و بار كنه!

    جي شده حالا؟
    کاش می شد آدم دست باباشو بگیره، دلداریش بده...

    مثلاً بهش بگه: سرّ آنکه دهر بر مراد سفلگان می چرخد...!
    .
    .
    .
    اه...
    حال تايب ندارم بعدن مكم برات
    بيا،كركسيون كن،برو... لازم نيس تا اخرش بموني ك
    بعدشم خدا رو ج ديدي،شايد تا فردا اصن خوب خوب شدي
    خره، منظورم اين نيس ك اون خودش يه بخ بود كه، منظورم اينه ك اون اتفاق براي من يه سري تحولات روحي به ارمغان اورد ك نتيجه هاي مثبت داشت.
    اخه مدوني جرا، سرشبي مامانم برسيد:رابطه ات با مهتاب ججوريه؟وست صميمي اين يا معمولي؟نم كفتم:مهتاب خيلي از حرفاي منو نمي فهمه.بنابراين منم بهش جيزي نمي كم.كفت حس مكنم از تو باينتره! بعد كفت: تو بيرستان اين
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا