E . H . S . A . N
پسندها
12,805

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ممنون اقا احسان
    بیت زیبایی بود و البته یک کلمه از بیت منو یاد شعری انداخت که ازش خاطره داشتم:gol:
    لطف کردید
    واااا کجا پیر شده ! تازه اول جوونیشه :D حســ ـــــــود جان:D

    قابلی نداشتن :gol:
    یادش به خیر! :d

    بعله که جالبن! منم خعلی دوز دالم :d

    ها دیگه! من این همه رفتم پائین ولی تو همش چند سانت! :d
    سلام اقا احسان
    فکر کنم در یکی ازنوشته هاتون بود درمورد مشغله صحبت کرده بودید
    بخاطر همین گفتم
    ممنون ازلطفتون
    باتشکر
    پس من همش ازت تعریف میکنم که زودتر تمریناتتو شروع کنی :D

    آخه تاپیک مسابقه ی نقاشی خیلی جالبه ،میشه نقاشی بچه ها رو دید! اینجوری نقاط ضعف و قوت خودمونم با مقایسه کردن بهتر میشناسیم!

    اگه تاپیک خوشنویسی هم باشه عالی میشه! اینجوری دست خطمونم بهتر میشه!

    البته اگه اینم مثل تاپیک نقاشی یادت نره :lol:

    لطف بزرگی میکنی احسان بس که روحیه میدی! محسن خان بالاخره اومد ثبت نام کردا ! بعضیا یاد بگیرن :دی
    یعنی باز شروع کرد! :surprised:
    یعنی اووف باز شروع کرد! :|
    یعنی باز شروع کرد. :D

    پ.ن. با رسم شکل بود
    نه باو . من دارم به راه راست هدایتت می کنم :دی

    من فعلا برم . شب بخیر . . .:gol:
    نخیر خوب نیست.تجسس نکردم چشم افتاد.:d
    آغا شما تجسس نمیکنی مگه.مرا نصیحت مینمویییی.
    این شعر از بالا به پایین پیام ها بخونید غزل مولانا هست به نظرم خیلی زیباست مخصوصا اون بیت پر رنگ کردم
    باشد تا شاعر شوید:gol:
    راستی یک جمله ازتون در یک پست دیدم اینو فقط بگم

    هیچ بن بستی وجود ندارد یا راهی خواهم ساخت یا راهی خواهم یافت:)
    ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
    افتاده در غرقابه ای تا خود که داند آشنا
    گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
    مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
    ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
    زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا
    ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده
    ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا
    این باد اندر هر سری سودای دیگر می پزد
    سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما
    دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله
    امروز می در می دهد تا برکند از ما قبا
    ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری
    خوش خوش کشانم می بری آخر نگویی تا کجا
    هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
    خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا
    عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان
    هر دم تجلی می رسد برمی شکافد کوه را
    یک پاره اخضر می شود یک پاره عبهر می شود
    یک پاره گوهر می شود یک پاره لعل و کهربا
    ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او
    ای که چه باد خورده ای ما مست گشتیم از صدا
    ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده ای
    گر برده ایم انگور تو تو برده ای انبان ما
    من دی نگفتم مر تو را کای بی نظیر خوش لقا
    ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا
    امروز صد چندان شدی حاجب بدی سلطان شدی
    هم یوسف کنعان شدی هم فر نور مصطفی
    امشب ستایمت ای پری فردا ز گفتن بگذری
    فردا زمین و آسمان در شرح تو باشد فنا
    امشب غنیمت دارمت باشم غلام و چاکرت
    فردا ملک بی هش شود هم عرش بشکافد قبا
    ناگه برآید صرصری نی بام ماند نه دری
    زین پشگان پر کی زند چونک ندارد پیل پا
    باز از میان صرصرش درتابد آن حسن و فرش
    هر ذره ای خندان شود در فر آن شمس الضحی
    تعلیم گیرد ذره ها زان آفتاب خوش لقا
    صد ذرگی دلربا کان ها نبودش ز ابتدا
    بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
    زیرا نمی دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما
    از حمله های جند او وز زخم های تند او
    سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما
    اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی
    بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما
    زین باده می خواهی برو اول تنک چون شیشه شو
    چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما
    هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد
    از دل فراخی ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما
    بس جره ها در جو زند بس بربط شش تو زند
    بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما
    ماده است مریخ زمن این جا در این خنجر زدن
    با مقنعه کی تان شدن در جنگ ما در جنگ ما
    گر تیغ خواهی تو ز خور از بدر برسازی سپر
    گر قیصری اندرگذر از زنگ ما از زنگ ما
    اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما
    تا نشکند کشتی تو در گنگ ما در گنگ ما
    رنج تلخ است ولي وقتي آن را به تنهايي مي کشيم

    تا دوست را به ياري نخوانيم،

    براي او کاري مي کنيم و اين خود دل را شکيبا مي کند

    طعم توفيق را مي چشاند

    و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن

    و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن

    و چه بدبختي آزاردهنده اي ست "تنها" خوشبخت بودن

    در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است

    در بهار هر نسيمي که خود را بر چهره ات مي زند

    ياد "تنهايي" را در سرت زنده ميكند

    "تنها" خوشبخت بودن خوشبختي اي رنج آور و نيمه تمام است

    " تنها" بودن ، بودني به نيمه است

    و من براي نخستين بار در هستي ام رنج "تنهايي" را احساس کردم


    دکتر علی شریعتی
    نخیر وقتی میخوای تو دو خط باشه اینتر میزنی.الان دوبار اینتر زدم درست شد:dک اینطور من شدم روح شیر فرهاد هان؟:d
    کاردارم.هان من اخراج بشو نیستم:d

    اینتر میزنم ولی میچسبه ب هم.ها آره:d
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا