یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اون لینکی که توی صفحه ی خودم گذاشتم دیدید؟
    هیچی بی خیال همینطوری گفتم برای راحتی شاید این روش بهترباشه;)
    ممنون علی جون دستت درد نکنه ..خیلی قشنگ بود....خوبی تو چه خبرا؟؟
    مرد مقدس
    شیطانی به شیطان دیگر گفت: آن مرد مقدس متواضع رانگاه کن که در جاده راه
    می رود. دراین فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم…
    رفیقش گفت: به حرفت گوش نمی دهد…تنها به چیزهای مقدس می اندیشد.
    اما شیطان دیگر، بدون توجه به این حرف خود را به شکل ملک مقرب جبرئیل دراورد و در برابر مرد ظاهر شد.
    گفت: آمده ام به تو کمک کنم.
    مرد مقدس گفت: باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی… من در زندگی ام کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم.
    و به راه خود ادامه داد، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است….
    همه شوخی شوخی بودااااااااااااااا به دل نگیری جوجه میشیااااااااااااا شب خوش مارفتیم
    دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را
    تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را

    شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

    کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را


    وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او

    تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را


    گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم

    جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را


    کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

    بر زمستان صبر باید طالب نوروز را


    عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند

    این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را


    عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتیست

    کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را


    دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم

    ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را


    سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست

    در میان این و آن فرصت شمار امروز را
    اول دفتر به نام ایزد دانا


    صانع پروردگار حی توانا



    اکبر و اعظم خدای عالم و آدم


    صورت خوب آفرید و سیرت زیبا



    از در بخشندگی و بنده نوازی


    مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا



    قسمت خود می‌خورند منعم و درویش


    روزی خود می‌برند پشه و عنقا



    حاجت موری به علم غیب بداند


    در بن چاهی به زیر صخره صما



    جانور از نطفه می‌کند شکر از نی


    برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا



    شربت نوش آفرید از مگس نحل


    نخل تناور کند ز دانه خرما



    از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق


    از همه عالم نهان و بر همه پیدا



    پرتو نور سرادقات جلالش


    از عظمت ماورای فکرت دانا



    خود نه زبان در دهان عارف مدهوش


    حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا



    هر که نداند سپاس نعمت امروز


    حیف خورد بر نصیب رحمت فردا



    بارخدایا مهیمنی و مدبر


    وز همه عیبی مقدسی و مبرا



    ما نتوانیم حق حمد تو گفتن


    با همه کروبیان عالم بالا



    سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت


    ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا
    آخی خجالت کشیدی خوب جوجه ای دیگههههههههههههههههههههههه جوجه هو ه هوه ..................
    سلام بر مدیر مدیر مدیران ... حالتون چطوره ... این لینکه چی هست ؟؟
    والا ما الانم به سختی صفحات این باشگاه باز میشه .. سرعتم خیلی پایینه .....
    تو جوجه اییییییییییییییییییییییییییییییییی ؟؟؟؟؟؟؟
    سلام خیلی قشنگه فقط سرعتم پایین
    داداش همین آدرس که گذاشتین زیرش کدمربوطه داره زیر اون جیی که فیلم پخش میکنه اون کدی که بین'تا'نوشته(http://www.tebyan.net/videoplayer.aspx?MusicID=91524)تو نوار ابزار کنار قسمتی که لینک عکس و میذارید از سمت چپ اولین مورد اونو بزنید آدرس رو پیست کنید اونجا بعد ارسال کنید ببینید چطوری میشه مثل همینی که گذاشتم تو پروفم;)
    خود شیفته من از اون جمله های قشنگ قشنگت برا مام بفرس...................
    زیبا سلام!

    زیبا! هوای حوصله ابریست
    چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا
    زیبا! کنار حوصله ام بنشین
    زیبا! کنار حوصله ام بنشین و مرا به شط غزل بنشان
    بنشان مرا به منظره عشق
    بنشان مرا به منظره باران
    بنشان مرا به منظره رویش
    من سبز می شوم

    http://film.tebyan.net/NewIndex.aspx?pid=150314&MusicID=91524
    سلام همچنین حتما برای هم دوستان خوبی خواهیم بود
    خدايا , خطا از من است , ميدانم از من که سالهاست گفته ام " اياک نعبد" اما به ديگران دلسپرده ام از من که سالهاست گفته ام " اياک نستعين " اما به ديگران تکيه کرده ام ... اما تو رهايم نکن ...
    روزی یک مرد ثروتمند,پسر بچه کوچکش را به روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در انجا زندگی میکنند چقدر فقیر هستند.ان دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر از پسرش پرسید:نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد:عالی بود پدر. پدر پرسید ایا به زندگی انها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد:بله پدر.پدر پرسید:چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر به ارامی گفت:فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و انها چهار تا.ما در حیاطمان یک فواره داریم و انها رودخانه ای دارند که نهاهیت ندارد.ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و انها ستارگان را دارند.حیاط ما به دیوارهایش محدود میشود اما باغ انها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر زبان مرد بند امده بود
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا