self.f_t_m990
پسندها
6,162

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • باتوجه به این پست

    #6492;)

    این پستو لایک کنید

    #6519
    هم اکنون نیاز مند لایک شما هستیم
    سلام سلف جونم .. خوبی .. آره رفتی دیشب .. سرعت نتم پایینه تا بیام صفحات رو وا کنم کلی طول میکشه ..
    تازه صفحه خودمم نمی یاره مجبورم برم کنترل و پنل و هزار جای دیگه .... خوبی عزیزم ..
    من دلم می‌خواهد
    خانه‌ای داشته باشم پر دوست
    کنج هر دیوارش
    دوست‌هایم بنشینند آرام
    گل بگو گل بشنو…؛
    هر کسی می‌خواهد
    وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
    یک سبد بوی گل سرخ
    به من هدیه کند
    شرط وارد گشتن
    شست و شوی دل‌هاست
    شرط آن داشتن
    یک دل بی رنگ و ریاست…
    بر درش برگ گلی می‌کوبم
    روی آن با قلم سبز بهار
    می‌نویسم ای یار
    خانه‌ی ما اینجاست
    تا که سهراب نپرسد دیگر
    ” خانه دوست کجاست ؟ ”
    فریدون مشیری
    در دورترين خفايای ذهنم
    جايی برايت انتخاب می کنم
    از یاد نمیبرمت هرگز
    آن چشمهای هميشه منتظرت را
    آن دل هميشه بی قرارت را ...
    مي توان در قاب خيس پنجره

    چك چك آواز باران را شنيد

    مي توان دلتنگي يك ابر را

    در بلور قطره ها بر شيشه ديد

    مي توان لبريز شد از قطره ها

    مهربان و بي ريا و ساده بود

    مي توان با واژه هاي تازه تر

    مثل ابري شعر باران را سرود

    مي توان در زير باران گام زد

    لحظه هاي تازه اي آغاز كرد

    پاك شد در چشمه هاي آسمان

    زير باران تا خدا پرواز كرد.
    :gol:
    چو دل در دیگری بستی نگاهش دار من رفتم

    چو رفتی از پی دشمن مرا بگذار من رفتم

    کشیدم جور و میگفتم ز وصلت برخورم روزی

    چو از وصل تو دشمن بود برخوردار من رفتم

    چو دل پیش تو میماند گواهی چند برگیرم

    کزین پس با دل گمره ندارم کار من رفتم

    ترا چندین که با من بود یاری بندگی کردم

    چو دانستم که غیر از من گرفتی یار من رفتم

    مرا گفتی که غمخوار تو خواهم شد به دلداری

    نگارا بعد از اینم گر تویی غمخوار من رفتم

    ندارد با من سر رفتن ز کوی تو

    تو اورا یادگار من نگه میدار من رفتم
    سلام _متشکرم ازحضور مهربانتان
    و از سروده زیبايتان
    منم ترم اخرم
    شما جاوا اسکریپت بلدی به من کمک کنی تمرینامو حل کنم ؟
    گاهى لازم است كوتاه بيايى،گاهى نمى توان بخشيد و گذشت،اما مى توان چشمان را بست و عبور كرد،گاهى مجبور مى شوى ناديده بگيرى،گاهى مجبورى نگاهت را به سمت ديگر بدوزى و نبينى ولى با آگاهى و شناخت آن گاه بخشيدن را خواهى آموخت
    کمی دروغ بگو پینوکیو،دروغ های تو قابل تحمل تر بود،به خاطر کودکی بود و شیطنت،به خاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی که ببینی یک دروغ چه ها می کند
    سلامش سرد مجموعه اشعار و جملات من
    شاید به درد شما هم بخوره
    خدا را صدا کن تنها خداست که میماند
    طراحی دانشکده هنر ومعماری
    نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی،به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،لحظه‌ها عریانند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا