الکی فیلم بازی نکن ...
یکی باید تو رو محاکمه کنه ...
یه هفتس نیومدی ، حالا هم که اومدی واسه کنجکاویه
یکی باید تو رو محاکمه کنه ...
یه هفتس نیومدی ، حالا هم که اومدی واسه کنجکاویه
محمد ساوه
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
داداشی نازی راست میگه شاکی بود ازدستت گفت من نگم بهت
سلام ...
میگن دوستای بی معرفت مثل پنجره رو به دیوارن ...
چطوری پنجره ؟
محمد رفتی محد بنده خدا محدکودک گلها داداش دمپای پلاسکیتیاتم ببر
بروووووووووو منو نمیتونی چشمم کنی چون منم حسودم بعد اشعه ها به هم برخورد میکنه منعکس میشه به خودت
خو کدوم استادی طرح پایانی دستی میخواد
میگم شاید اشتباهی میری مهد
من با جوهر که کار کردم قهوه ایه سوخته بودش واست عکسشو میذارم خیلی خوشکل شد
داداش مگه تو تمام نکردی؟آره 100در70 هم زدم
خو اینکه همون جوهر میشه دیگه
اکولین چیه محمد من بلد نیستم خو
مدادرنگ،جوهر،پاستل،دیگه زغال هم یکم میتونم آجیت طراحیش خوب بوده سیاه قلم کار میکرده و نقاشی دست کم گرفتیشا
چه فکری شیطون
آره راندوم خوبه میخوای چنتاشو برات بذارم؟با جوهر
من این ممنوعه های تورو نفهمیدم آخریعنی چی
اگه کار دستی راندو دستی بخوان میتونم بگم شاید جزء بهترینا شم
من تازه دارم میرم تری دی پیشرفتش نمیتونم شرکت کنم خو
من منظور این مسابقه رونفهمیدم داداشی به منم بگو خو
چی ممنونعه هست؟منو درجریان بذارین عامو
اهای کجایی؟؟من که میدونم کجایی
عکاسی موضوعی معماری شماره 3 - کــهـنــــــه و نــــــــو
مسابقه مدلسازی بناهای معماری - برنامه ویژه نوروز 92 ( با هدایای ویژه)
هه هه هه این جلسه ها دیگه کاری نیست داداش
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پاره اش کرد. تو فکر فرو رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا. یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه! اگه می خواهیش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پاره اش کرد.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستدار تو
بابیبابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.
طلب بخشش به سبک بچه زرنگا ...
کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟ بابی گفت: آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
محمد وقاسم
اینا راهش نیستا میگم بیا با داداشام هم فکر شو چون این راهارو اونا امتحان کردن نشد -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...