از بی نهایت لذت ببرید....!!
بی نهایت....؟!
خلا....؟!
سکوت...؟
شاید مرگ بودنهاست....!
بی نهایت شاید لحظه هایند...
شاید منم....
شاید...
بی نهایت کجاست...؟
گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار،
دنیا
دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود
و مردم نمی دانند
چگونه می شود بی هیچ واژه ای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت ...
کوثری امشب به دستت رست بده
صب پامیشی کار میکنی
فوقش از ساعت تفریحت میزنی میزاری برا کار و بقیش باید استراحت کنه دستت
تو نت هم خسته میشه دست
من تری دی کار نکردم تا حالا
ماه آمد و
به کوچهی کهنسال مُشیری
چیزی گفت انگار
کوچه
کوچهی بیگفت و بیگذر
رو به روشنترین پنجره چیزی گفت انگار
چیزی، رازی، حرفی
سخنی شاید
سَربسته از چراغی
شکستهی هزار پاییز بیپایان
چیزی، حرفی آشنا
و چقدر زیباست دانستن اینکه قدر مینهند وجودت را و بودنت را
روز زن بر همه مبارک
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد
نشانه ی چیست؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی
شگفت کسی
آن چنانکه میدانی
کسی که نقطه ی آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی
قیصر امین پور