فانوس تنهایی
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
تو هم وقتی همینجوری می ری منو کارد بزنی خونم در نمیاد.حقته
حرف دیشبم درست بود.مگه نه؟:دی
حق با منه:D
لپ تاپه!!
صبح ساعت شش یه نفر زنگ زده
میگه اگه زحمتی نیست بیا مغازه یه کپی شناسنامه میخوام بگیرم واجبه
یعنی اون موقع کاردم میزدی خون ام نمی ریخت
از کجا فهمیدی؟
پای سیستم می خوابی؟[IMG]
اره دارم میبینم اشک تو چشات جمع شده غش غش
خب خواب میرم از خستگی
دیشب دوباره همینجوری رفتی؟
چه بهتر[img]
کوووووووووووووفت اینجوری نگاه نکن
چشات اینجوری میمونه
کسی نمیاد خواستگاریت
میترشیا غش غش
باز شد
کوفت و هیچی خصوصیت رو باز کن یه چی بهت بگم بعد ببند
هیچی
چه جمله ای
خب خدا رو شکر
(من از این جمله ها بلد نیستم بگم.یعنی خیلی سخته واسم)
خصوصیت رو بازش کن
والا
چیز خاصی نبود
چقدر صدمه دیدی؟(چقدر سوال می پرسم من)
هشتاد و پنج
چند سال پیش؟
من که اصلا تصادفمم یادم نمیاد
فقط یادم میاد تو پادگان به فرماندمون میگفتم تصادف کردم و یه نفر دیگه ام هست
دوباره یادم نمیاد
تا وقتی راننده امبولانسه گفت یا اباالفضل اون یکی اونجا افتاده
خب اونایی که دیدن چی می گفتن؟
من که ندیدم ههه
اخه چجوری تونستی تو بیهوشی راه بری؟یعنی چشمهاتم بسته بود
نه دیگه
هیچی
بعد تو آمبولانس رو یادم میاد و بردنمون بیمارستان
خب بعدش؟یعنی خودت متوجه نمی شدی؟
نه
واقعا اینطوری بود
بچه های میگفتند دیدیم یه چیز خونی داره میاد طرف پادگان ههههه
یعنی چی تو عالم بیهوشی راه می رم؟مگه می شه؟داری منو می ترسونی
تو جاده میافتیم
با یه دوستام
سوار موتور بودیم
بعد من تو عالم بی هوشی
یه دویست سیصد متری رو راه میرم
میرسم پادگان
و اونا متوجه میشن
یعنی چی تو عالم بیهوشی می رم خبر می دم؟
تصادف کردم
تو جاده پادگان
با موتور
و جالبش میدونی چیه
اینکه خودم تو عالم بیهوشی میرم خبر میدم -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
