.:ارمیا:.
پسندها
3,649

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • با دوربین تلفن همراه، خوب عکس بگیریم

    تصاویر ماهواره ای از بلندترین نقاط ایران

    گوشی 650 میلیونی در بازار کشور
    6 ویژگی مشترک انسان های موفق

    قندان خانه را پر کرده ام از حرفهایت...

    تو که میدانی

    من چای تلخ دوست ندارم

    هوس فنجانی دیگر کرده ام

    کمی بیشتر بمان!!!

    دقیقه ای ازوقت خود را بگیر و بگو:
    سبحان الله
    والحمدلله
    ولااله إلاالله والله أکبر
    سبحان الله وبحمده
    سبحان الله العظیم
    سپس برای چندنفر بفرست
    تعداد زیادی به ذکر الله مشغول میشوند و چقدر اجر برای شماحاصل میشود
    “ألابذکرالله تطمئن القلوب”
    التماس دعا
    جنس نگراني مهمه... جنس نگراني اي كه نشون داده شد دغدغه ي خدا و پيغمبر نبود!
    ديشب فروغ خانوم جون تو همون جمع ميگه ... من هميشه گفتم يكي از مشكلاتي كه ما داريم بسوادي هست... از دينمون فقط نماز و روزه ش روميدونيم... از اين حرفها.... اقايون هم اگه از دين مون بدونن با خانوما بهتر برخورد ميكنن...
    قسمت قبلي باسوادشون رو هم ديديم!
    چه من اعتقادم به خدا و دين قوي باشه ، چه برحسب تقليد از گذشتگان ... و حجاب داشته باشم... مطمئنا نميتونم به اين سادگي دست از حجاب بردارم... هنوز هم تو خيلي از همين عزيزاني كه درست حجاب رو رعايت نميكنن يه همچين چيزايي هست... هم يه سري حدودي رو برا خودشون دارن... و غير و ذلك
    مگر اينكه قبح يه چيزي شكسته بشه كه كار سخت ميشه.. تا اون موقع بيحجابي از نظر اكثريت قبح داشت...
    من نميگم هيچكسي اون موقع در مورد حجاب اينطور برخورد نكرد... از خلقت حضرت ادم هميشه همينجوري بوده تااااا.... يكي ميره سمت حق ، اون يكي سمت باطل! (حق و باطل از جهت اطاعت از فرمان خدا و غيرخدا)
    ولي اينكه عكس العمل هاي جماعت نسوان رو در مورد قانون منع حجاب اينجوري نشون بدن... با اين ديالوگ ها... اگه نگيم عمدي بوده ، سهو غير قابل بخششي هست!
    تو قسمتي كه ديشب پخش شد هم خيلي شيك خانوما در جمع شون در كانون بانوان از اين قضيه استقبال ميكنن... اون عده ي مخالف اندك هم ابي ازشون گرم نميشد... بيشتر نقش سياهي لشكر رو داشتن!
    از قديم الايام افكت و جلوه هاي ويژه يكي از مشكلات فيلمهاي ما بوده... همواره:D
    در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
    چون زهر، هر چه باشم اگر کم، زیادی ام

    بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند
    بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام

    با شور و شوق می رسم و طرد می شوم
    موجم، به هر طرف که بیایم، زیادی ام

    همچون نفس، غریب ترین آمدن مراست
    تا می رسم به سینه، همان دم زیادی ام!

    جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ
    در برزخ و بهشت و جهنم زیادی ام

    قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟!
    بین برادران خود هم زیادی ام

    فاضل نظری
    ------------------
    بله... زیادی ام!!
    سلام
    خوبی خانم
    .
    .
    .
    هر كجا هستي باش.
    آسمانت آبي
    و
    تمام دلت از غصه دنيا
    خالي...:gol::heart::gol:
    دل که آشفته روی تو نباشد دل نیست
    آنکه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست
    مستی عاشق دل باخته از باده توست
    بجز این مستقیم از عمر و مگر حاصل نبست
    . . .
    اللهم عجل لولیک الفرج
    ادامه:
    بابا حداقل اشك ميريخت من دلمو يه جا ميذاشتم!!! حالا وقتي اين رو به عنوان نماد يه چادري كه قراره حجابش ازش گرفته بشه نشون ميديد... درست نشون بديد... اگه يه تعدادي بودن و مثلن تهمينه هم يكي شون باز يه حرفي بود... ولي اين به عنوان اولين زن محجبه بود... و اين پيش زمينه ي بيننده از اين خانوم به نظرم ذهن رو نميبره به اون پيامي كه بايد!
    به نظرم يكي از بدترين قسمت هاي اين فيلم بود...
    تا جايي كه من يادمه... و اون چيزي كه تو ذهنم هست... و تصويري كه فيلم ميداد... تهمينه معلم اگاه و دينداري بود... كه مثلا اون موقع كه بلانژ بود و ميومد تو مدرسه تهمينه هم ، هم نظر بود با فروغ (مريلا زارعي) و تقريبا به همون اندازه نگران فكر شاگردا.... و فروغ خانوم واسه ش محترم بود... قبولش داشت..و از اين جور حرفها.... فروغ خانوم هم كه نماد خانوم مومن و اگاه و از يك خانواده ي همينگونه!
    حالا وقتي يه همچين شخصيتي رو از قبل من بيننده تو ذهنم دارم... بعد يهو تو يه قسمت ميشه مطيع اوامر همايوني (!)... خب به پول اين شغل احتياج داره كه داشته باشه... دليل نميشه كه اين فرمان رو بپذيره... بعد من هرجور حساب ميكنم اين ناراحتي و نگراني تهمينه به خاطره خجالت كشيدن از داداشش بوده... "برادره و ناموسش خواهر" بعد به اين سادگي اجازه ميده كه شادي چادر رو از سرش برداره! يه چادري اون هم با اون تصويري كه حداقل من يكي از تهمينه تو ذهنم داشتم اينجوري برخورد ميكنه؟!!؟
    ادامه:
    بعد تهمينه رو نشون ميده كه اومده خونه آميرزا تدين.. فروغ (مريلا زارعي) ميگه چي شده تهمينه... تهمينه ميگه امروز شادي خانم تو فرمانداري چادر رو از رو سرم برداشت... يه مقدار ناراحتي و ... داداشمم بود... اخه برادره و ناموسش خواهر و... از اين حرفها!
    اونا هم باهاش حرف ميزنن و ...
    بعدش تهمينه تو فرمانداريه... شادي واسه‌ش لباس اماده كرده.. كت و دامن و كلاه و..تهمينه همچنان نگراني رو داره... داداشش از راه ميرسه... شادي به تهمينه ميگه الان حلش ميكنم... ميره با داداشه صحبت ميكنه... داداشه هم لال ميشه.. سر پايين... در نهايت ميگه هرچي شما بگين ... (يا يه جمله اي شبيه به اين! )
    از دفعه ي بعد تهمينه با لباس جديد مياد بيرون.. منتهي مثه اين فيلم كره اي ها چادر رو ميگيره رو سرش ... كلاه هم كه داره.. جلو فرمانداري شادي رو ميبينه... مكالمه... به شادي ميگه اخه شادي خانوم سخته... همه ادمو نگاه ميكنن و از اين حرفا... بعد هم چادر رو ميپيچه ميذاره تو كيفش و دو تايي قدم ميزنن و ميرن مدرسه...
    پايان
    ادامه:
    حالا خبر صدور فرمانش ميرسه... فرماندار به اصطلاح ادم حسابي هاي شهر رو دعوت ميكنه فرمانداري(ميرزا تدين يا همون شريفي نيا دعوت نبود) و ... بعد صحبت فرماندار و زنش... شادي برميگرده ميگه كه شهر سامان بايد پيش قدم باشه و فلان و بهمان... ميره دست تهمينه رو ميگيره مياره جلو جمع... ايشون رو كه ميشناسين معلم مدرسه هستند...تهمينه جان چادرت رو از رو سرت بردار... تهمينه يه نگاه ميكنه به جمع... اون پسر پستچيه هم تو جمع نشسته .. كه داداش تهمينه ست... تهمينه ميچرخه پشت ميكنه به جمع... شادي ميگه تهمينه جان ما از قبل با هم حرف زده بوديم...نه خانم دكتر.. تو رو خدا.. جلو داداشم نميتونم (!) شادي ميگه دير يا زود هم بايد اين فرمان رو اجرا كنن.... تهمينه تو قيافه ش دلهره و نگراني هست.. حالا فك كنم اين وسط يكي دو تا " نه خانم دكتر تو رو خدا " هم گفت فك كنم... شادي چادر رو از رو سرش برميداره... تهمينه اروم برميگرده سمت جمع ... اقايون محترم يه برانداز ميكنن!!... داداشه كه تو اين مدت هي سرخ و سفيد ميشد سرش پايينه...

    همچنان ادامه دارد...
    سلام گل
    ممنون:smile:

    من هم دقيقا از اونجايي كه تو علايقت نوشتي سينما نظرتو خواستم... هرچند اين سريال بود:razz:
    من هم اهل سينما هستم.. تا حدودي! ولي مطمئن اين حدود به اندازه ي شما نيست:)

    والا در اين كه كلاه پهلوي دق ميده ادمو كه شكي نيست! حالا نه صد در صد... نكات خوب هم داره... مثلا موضوع، موضوع خوبيه كه كم كم ادم حس ميكنه از مرز جانبازي داره به شهادت نزديك ميشه!!!
    بعد از اينكه قرار بر اين شد كه اقايون كلاه شون رو از پهلوي به شاپو تغيير بدن.. اين قسمت رسيدن به نسوان! فرمان منع حجاب ميرسه...شهر سامان هم كه ميخواد پيش قدم بشه تو اجراي اوامر اعلي حضرت!
    شادي مستشارنيا (زن فرخ فرماندار سامان) با تهمينه(معلم مدرسه) نشستن و چاي ميخورن (حالا شايدم قهوه بود:eek::D ) و... شادي به تهمينه در مورد اين فرمان كه قراره به زودي صادر بشه صحبت ميكنه.... و اينكه دير يا زود همه بايد اجرا كنن و بعد ميگه من از شرايط تو خبر دارم ... ميدونم كه به شغلت احتياج داري و... اين فرمان كه بياد اول از خود دولت و كاركنانش شروع ميشه و از اين حرفا...

    .. ادامه دارد
    محمود: اگه از پسش برنیایم، آبرو ریزی میشه.

    اسد: این دکل جون خیلیارو گرفته... آبرو هم روش!
    .
    .
    .

    محمود: به خاطر همین تشکیلاتم که شده، بی گدار به آب نزن...

    اسد: چه بهتر که غصه ی تکلیف رو بخوریم... نه تشکیلات!

    مهاجر- حاتمی کیا



    [IMG]
    سلام
    ممنون میشم بهم کمک کنید در جواب دادن به این مهندس به اصطلاح روشن فکر:
    محجبه شدن در روزحجاب+عکس

    قبلنا همه تون میومدید کمکمون میکردید . الان هیچکدومتون پیداتون نیست.
    دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟

    دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

    تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

    ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟


    مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

    راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

    مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

    در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

    خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

    شرح این زيبايي از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

    شرم را بگذار و یک آغوش در من گريه کن‌

    گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟
    يه سوال؟
    اين هفته كلاه پهلوي رو ديدي؟؟
    اگه ديدي ميشه نظرتو راجع به اين قسمت بگي؟! منظورم نگاه منتقدانه ست!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا