some1
پسندها
868

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چرا دعوا کنم؟ خوبه بلد نیستم ولی میدونم هر چیزی رو مذکر و مونث و خنثی تقسیم میکنن که باید حفظشون کنی، کلمه هاشم اگه اشتباه نکنم شبیه دس و در بود
    من یه رفیق داشتم ساختمان داده رو دوبار افتاد، بچه انزلی بود
    خوب بقیه رو هم بخون فعلا بیشتر وقتتو برای این یکی بذار به همین راحتی، بعد مگه نمیگی تهرانم میخوندی؟
    اره همین طوری، باشه نگو
    درست داره تموم میشه نمیدونی چه جوری باید بخونی، وای وای وای
    بعد میخوای بری برای کارشناسی
    بخون برا امتحان، من جاش بودم بیشتر اذیتتون میکردم، اون بیچاره پا شده رفته دانشگاه بعد شما نرفتین
    حالا چرا اینقدر خوشحالی؟
    من که گفتم بدک نیستم، ولی معلومه خیلی خوشحالی، چه خبر استادا نگفتن چرا هفته پیش نیومدید؟
    سلام عزيزم.خوبى؟مرسى براتبريك.تأخيرشم اشكال نداره!
    حتما مسافرت بودى؟!
    خواهش ميكنم وظيفه بود.اومديم اينجا ك به هم كمك كنيم.
    روز تو
    هر چند عاشقان قدیمی از روزگار پیشین
    تا حال
    از درس و مدرسه
    از قیل و قال
    بیزار بوده اند
    اما ...
    اعجاز ما همین است :
    ما عشق را به مدرسه بردیم
    در امتداد راهرویی کوتاه
    در یک کتابخانه ی کوچک
    بر پله های سنگی دانشگاه
    و میله های سرد و فلزی
    گل داد و سبز شد
    آن روز، روز چندم اردیبهشت
    یا چند شنبه بود
    نمی دانم
    آن روز هر چه بود
    از روزهای آخر پاییز
    یا آخر زمستان
    فرقی نمی کند
    زیرا
    ما هر دو در بهار
    - در یک بهار -
    چشم به دنیا گشوده ایم
    ما هر دو
    در یک بهار چشم به هم دوختیم
    آن گاه ناگهان
    متولد شدیم و نام تازه ای
    بر خودگذاشتیم
    فرقی نمی کند
    آن فصل
    - فصلی که می توان متولد شد -
    حتما بهار باید باشد
    و نام تازه ی ما ، حتما
    دیوانه وار باید باشد
    فرقی نمی کند
    امروز هم
    ما هر چه بوده ایم ، همانیم
    ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم
    ما ... همزاد عاشقان جهانیم ...
    " قیصر امین پور "
    آن اتفاق ساده نیفتاد

    با گریه های یکریز ،
    یکریز ...

    مثل ثانیه های گریز
    با روزهای ریخته
    در پی باد
    با هفته های رفته
    با فصل های سوخته
    با سال های سخت
    رفتیم و ...
    سوختیم و ...
    فرو ریختیم !
    با اعتماد خاطره ای در یاد
    امّا
    .
    .
    .
    آن اتفاق ساده نیفتاد

    " قیصر امین پور "
    پس پیش خانواده بودی
    خیلی هم خوبه
    خانواده به ادم انرژی میده امید میده
    من که برام سخت دور از خانواده راستی ببینم
    رفتی پیش خانواده غذا خوشمزه چی خوردی تا الان دل من بسوزه:biggrin:
    مجادله بر سر یک خال در ادبیات
    حافظ....اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را...به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را

    صائب تبریزی....اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را...به خال هندویش بخشم سرو دست و تن وپا را
    هر آن کس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد...نه چون حافظ که می بخشد سمر قندو بخارا را

    شهریار....اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را...به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
    هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد....نه چون صائب که می بخشد سرو دست وتن وپارا
    سرو دست وتن وپا را به خاک گور می بخشند...نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

    ..................
    اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را...خوشا بر حال خوشبختش بدست آورد دنیا را
    نه جان وروح می بخشم نه املاک بخارا را.....مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد اینکارا؟
    خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلا....که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
    نه حافظ داد املاکی نه صائب دست وپاها را....فقط می خواستند اینها بگیرند وقت ماها را
    سلام سلام صدتا سلام به بچه های اسفند
    خب بچه ها توضیح دادن دیگه همون کاری که این دوستمون گفت انجام بدی فکر کنم بهترین کار باشه
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا