برگرفته از برگ برگ دفتر خاطرات ناخدا ویکی (قسمت اول: عکس بچگی هام)
Relampago
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
کجایی؟
......
ما هم ، هم...!!!
شب خیلی خوبی بود در کنار آقا بهزاد و شما و بابا امیر که دیر رسید
خیلی خندیدم روحیه ام خیلی عوض شد با اینکه میخواستم برم پیاده روی نرفتم
اما در کنار شما هم خیلی خوش گذشت با شوخی هایی که کردیم
جای محسن خانم سبز بود اونم پسر شیطونیه
انشالله در دیدارهای دیگه همگی باهم باشیم بگیمو بخندیدم لبامون خندون بشه
شب زیبایی داشته باشید...خدانگهدار....
ایناشم ... نش ! [IMG]
خو بگو بهش. چرا اذيتش ميكني؟
چرا آٱروم شدی؟
پ بهزاد کوووو
تو بیا بینیم
من مامانه نتی ندارم فقط و فقط بابای نتی دارم اونم بابا امیرجووونمه
داد نزن سرم
پی ادف
خب هر چی من میگم درسته
درسته؟؟
ای جوووووووووووووووون بابا امیرممممممم
راست میگه بهزاد آواتار قبلیت باحال تر بود..اصلا آواتار قبلیت چی بود؟
آي برديا و بهزاد. انقدر دختر منو اذيت نكنين
جانمبگو
میگم راستی پسر جان اواتار قبلیت خیلی قشنگ بود
همه چی داریم تو فکر نباش..شوخیدم
سیلام شوور داااشی ، خوفی خودت ؟! آواتارت مبارک ، به شادی بپوشی
بردیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
حوصلش نیست الان :دی
بذار بعدا میگردم دنبالت
میام خونتون مهمونی . برم ب فکرم برسم
من کی ناشکری کردم
نام کاربریش چی بود؟؟؟
ببین اگه بفهمم اخرش سرکار بودم میام اهواز گوشتو میکنم میذارم کف دستت
اوهوم آره
خوو وقتی نور پی سی هست چرا مهتابیو روشن کنم
در مصرف برق صرفه جویی میکنم
ما فقیریم یه نورم نداریم
باربد رو بگو بیادش
من اونا رو از کجا پیدا کنم؟؟
یاهو هم ک نمیرم ی چند ماهی میشه -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
