م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خدای دوست داشتنی من

    میخوام زندگی جدیدمو با نام تو شروع کنم

    "بسم الله الرحمان الرحیم...

    الرحمن الرحیم....





    اهدنا....

    خدایا دوستت دارم...

    ولی شرمندتم،روم نمیشه به چهره ات نگاه کنم

    خودت منو ببخش...بازم منو با مهربونیت شرمنده کن!
    تموم یادگاری ها رو انداختم دور

    دارم تلاش میکنم تموم خاطره ها رو هم بندازم دور

    خدایا!به حق همون فال حافظی که تو اوج دل شکستگی باز کردم و گفتی:"خدا در همه حال پشتیبان شماست..."

    منو قبول کن،همه کس و همه چیز من، منو قبول کن!
    مگه رفته بودم عبد العضیم؟:biggrin:
    خوبی؟چخبرا؟چیکارمیکنی؟فردا بازم باید بری دانشگاه:w42::w31::w32::w33::w15:
    سلام.والای از خودته که اون مطلبا رو والا می دونی.مرسی از محبتت .لطف داری.ممنون.قربانت
    الان دارم شب اومد گوش میدم...قشنگه ها!! همون....به درد شب و خلوت و سکوت می خوره...:cry:
    فعلاً من برم تا کتک نخوردم!!:razz:
    بشین یه خرده کارای لاهوتی رم انجام بده..ثواب داره!!:D
    چرا نبره؟؟!! همون جاست دیگه! اول کوهسار...ساکت و تاریک و...ایول!! بسوزون!
    سنام معمال توچولوی باسگاه
    ملسی عسیسمممممممممم
    قابلتو ندالههههههههههههههه
    آروم باش...آآآآروووووم!!!:razz:

    دارین میاین طرفای ما که بلا!!! کوهسار دو قدم بالاتر از محل زیست ماست...یه تپه ی نور الشهدایی هم داره...کوهیه واسه خودش!! از همه ی عملیات ها شهید هست توش...خلوت...خوراک رفتن تو فازه!! من میترسم تنها برم کوهسار، وگرنه هر شب ولو بودم تو تپه ی نورالشهدا!! حتماً بریا...خیلی با صفاست...
    نه بابا تو به فروغ نمیخوری...طاهره صفار زاده ای...فاطمه راکعی ای(!!!) چیزی می شدی!!
    ---------------
    زبان فارسی هم داغونه ها!! نمیشه گفت: راکعی ی!!
    یه نفر منو از لیست دوستاش حذف کرده!! نمیدونم کیه اصلاً، فقط میدونم 92 تا شده 91!! همون بهتر که حذفم کرده...:D
    آره ولا...یه ذره زود به دنیا می اومدی با "صادق هدایت" و "نصرت رحمانی" و "فرهاد"و...یه کاسه می شدی!!!
    میگم اگه قرار بود واسه پروفمون اسم و رسم بذاریم، تو می ذاشتی"کافه نادری"! منم"پادگان دوکوهه"یا "قتلگاه فکه"!!:surprised:
    خوبه...خوبه!! اجرت با صاحب کارخونه ی "سیگار بهمن"!!! منم منتظرم طرحم تصویب بشه!!:D
    عاشق اینم که همش به ساعتم نگاه کنم
    قلبمو بی قرار تو لحظه رو چشم به راه کنم
    برای اینکه برسی فقط خدا خدا کنم
    من که دارم حس میکنم خودمو توو ثانیه ها ت
    دلم برات تنگ شده بود واسه خودت واسه هوات
    واسه یه ذره دیدنت
    حتی واسه صدای پات
    خیلی زیاد دوست دارم دوست دارم
    بیشتر از هر چیزی که هست
    زمستونم دوست دارم چون سر راهتو نبست
    با نفسات حس میکنم حس میکنم
    وقته نفس کشیدنه ، قلبمو میذارم وسط
    این سفره ی عید منه
    ایینه ی دلگیر دلم دلش واسه دیدن تو تنگ شده و
    میخواد توو چشمات بازم ببینه خودشو
    هر چی که دور و برمه به من داره میگه میای
    خاطره انگیز ِ که تو چند ثانیه دیگه میای
    خیلی زیاد دوست دارم دوست دارم
    بیشتر از هر چیزی که هست
    زمستونم دوست دارم چون سر راهتو نبست
    با نفسات حس میکنم حس میکنم
    وقته نفس کشیدنه ، قلبمو میذارم وسط
    این سفره ی عید منه
    نه بابا
    خواهش میکنم:gol:
    خودمم تعجب کردم. بعضیا سابقه فعالیتشون و ارسالها و تاپیکهاشون بیشتر از منه، اما هنوز ترفیع نگرفتن :surprised:
    اما شوما هم عضو فعالین دیگه !
    چون توی تالارهای مختلف فعالیت میکنین، نمیشه عنوان تالار خاصی رو بهتون بدن. احتمالا بهمین خاطر عضو فعال شدین.:smile:
    حلزونهای اوگاندا هم میخوان برن، اون شاخکشونو تکون میدن یعنی: یا علی داداش!! تو همینجوری میذاری آدمو میری...اه...به!
    رفتی میخانه عاشق؟؟!!
    منم برم خانقاهی، مسجدی، خراباتی چیزی بیابم!!!!:D:gol:
    ولی فکر کنم مشکل از اسمش بوده ها!! بذار یه بار "مشکوکان نمکدون" رو امتحان کنم!!:biggrin:
    آره بابا دیدم، تبریک هم گفتم!! حقش بود خداییش...یعنی این لیست دوستانو باز می کنم میخوام کله مو بکوبم به دیوار!!! مدیر...دستیار مدیر...کاربر فعال...کاربر خردمند...کاربر باحال...کاربر خوشگل...!!!
    یعنی همه این مدت ترفیع گرفتن، من و تو هنوز داریم داریم چرت و پرت می گیم!! البته که "همه ی اجرها در گمنامی است". ما زیر پوستی فعالیت می کنیم!!!
    من که هرچی التماس کردم تالار بزنن به نام" نمکدانان مشکوک" و من رو مدیر کنن، کسی اهمیت نداد!! :biggrin:
    درد...
    یه خاطره: دیشب تو حال عرفانی و گوشه ی اتاق شده خانقاه و خدایا منو ببخش و این حرفا...
    مامانم اومده تو اتاق تسبیح به دست، حالت نورانی/روحانی...
    میگه:ندا خیلی دعات کردم دخترم...
    میگم: خب به خداتون چی گفتی؟!
    میگه: دعا کردم یه معمار خرپول و پولدار بشی که پولت از پارو بره بالا!!!!!
    ----------------------
    یعنی آدم تو جوبهای خانی آباد کرال سینه بره، اینجوری تو حالش مگس پرونی نکنن!!!:Dگفتم حالا نشسته "اللهم الرزق واسه ندا توفیق شهادت فی سبیلک" گفته!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا