اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ، به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن آن نمی دیدی ...
در دلم غمی دارم بزرگ و بر دیدگانم نگاهی پر از حسرت و اندوه ،
مرددم که آیا ناله و گریه و طلب بخشش به درگاهت پذیرفتنی است ؟! آیا لایق استغفارم ؟! اما تا شنیده ام بخشنده ای ،
تا دیده ام بزرگ و مهربانی و تا آنجا که نظاره گر بوده ام
وقتی دربرابر بی کرانه هایت طلبی داشتم با سخاوت اجابت نمودی ،
مرا بخشیدی وبا نور قدرتت و با تلالو بصیرتت دستانم را فشردی و مرا نظاره گر بودی ودیدی .
اگه يه روز بغض گلوت رو فشرد
خبرم كن...
بهت قول نميدم كه...
ميخندونمت...
ولي ميتونم باهات گريه كنم
اگه يه روز خواستي دَر بري
حتماً خبرم كن...
قول نميدم كه...
ازت بخوام وايسي...
اما ميتونم باهات بيام...
اما...
اگه يه روز سراغم رو گرفتي
و خبري نشد...
سريع به ديدنم بيا...
احتمالآ بهت احتياج دارم
من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…؛
هر کسی میخواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست…
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
” خانه دوست کجاست ؟ ”
فریدون مشیری
گفتم: خسته ام....
گفتي: لا تقنطوا من رحمة الله...از رحمت خدا نااميد نشويد(زمر/53)
گفتم:هيشكي نمي دونه تو دلم چي مي گذره...
گفتي: ان الله بين المرء و قلبه...خدا حائل است ميان انسان و قلبش(انفال/26)
گفتم: هيچ كسي رو ندارم...
گفتي: نحن اقرب اليه من حبل الوريد...ما از رگ گردن به انسان نزديكتريم(ق/16)
گفتم: ولي انگار اصلا منو فراموش كردي...
گفتي: فاذكروني، اذكركم...منو ياد كنيد تا ياد شما باشم(بقره/152)